در این درس به یکی از مهمترین مسائلی که به طور ناخودآگاه اما خیلی زیاد در مسیر موفقیت ما خود را نشان میدهد می پردازیم و آن باورهای ماست. باورها شمشیر دو لبه ای هستند که میتوانند یا ما را به سرعت به سمت موفقیت ببرند یا از آن دور کنند. پیشنهاد میکنم حتما این درس را گوش دهید و در زندگی به کار ببرید.
فایل صوتی را در اینجا می توانید بشنوید:
قدرت باورها
ابراهام مازلو داستان زیر را در رابطه با قدرت اعتقادات بیان کرده است:
بیماری بود که گمان میکرد جسدی بیش نیست. روانشناس جلسات زیادی را صرف کرد تا او را متقاعد کند که او جسد نیست. نهایتا یک روز از بیمار پرسید: ” آیا جسدها خونریزی میکنند؟”. او پاسخ داد نه و توضیح داد که امکان ندارد جسد خونریزی کند. بنابراین روانشناس یک سوزن را در پوست بیمار فرور کرد و دست او شروع به خونریزی کرد. بیمار در حالی که بشدت متعجب شده بود گفت: “خوب حالا متوجه شدم که جسدها هم خونریزی میکنند! ”
نتیجه: اعتقادات به منزله ی پنجره هایی هستند که ما از میان آن جهان را می بینیم. اگر اعتقاد داشته باشیم که “زندگی ما پر از بدبختی است” در اینصورت دنیا و همه ی اتفاقاتی که برای ما می افتد را به بدی تعبیر و تفسیر میکنیم و به سمت آن می بریم در حالی که اگر اعتقاد داشته باشیم که “زندگی من پر از خوشبختی و موفقیت است” اتفاقات را به گونه ای مثبت تعبیر میکنیم و حتی میتوانیم رخدادهای منفی را از یک پنجره و دورنمای مثبت تفسیر کنیم.
اعتقادات، تصمیمات و احساسات ما و حتی جهت زندگی ما را تعیین میکند. ما جهان را با تصاویر و نمادهایی که بر اساس اعتقاداتمان ایجاد شده است درک و احساس میکنیم.
اهمیت تغییر باور
قدم اول: یک تغییر کوچک میتواند یک تفاوت بزرگ ایجاد کند و آن تغییر در ادراک و باورهایمان است.
دو جاده موازی را در نظر بگیرید . اگر یکی از جاده ها فقط اندکی تغییر جهت دهد بعد از مدتی این تغییر جهت کوچک به یک مقصد کاملاً متفاوت ختم میشود. یک تغییر کوچک میتواند یک تفاوت بزرگ ایجاد کند. تغییری در ادراک ما از جهان هستی بیش از تغییر خود وقایع جهان اهمیت دارد و این تغییر را در زمان کمی میتوان انجام داد.
زمانی که شما فکر میکنید میتوانید یا نمیتوانید در هر دو صورت درست فکر میکنید. هنری فورد
قرنها مردم فکر میکردند که دویدن یک مایل در چهار دقیقه غیر ممکن است. بالاخره در ششم می ۱۹۵۴ روژی باینستر کاری که همه غیرممکن میدانستند ممکن ساخت.در سالهای بعد ۳۰۰ دونده رکورد قبلی را شکستند!
می خواهم در وبینار تقویت عزت نفس و خود باوری شرکت کنم
پیشگویی کامبخش یا تئوری انتظار
رفتار ما نتیجه مستقیم باور ما از خودمان و بعبارتی تصویر ذهنی ما از خودمان است.
انسان نمیتواند تفاوت زیاد بین افکار و رفتارهایش را تحمل کند بنابراین ناخودآگاه به گونه ای رفتار میکند که باورهایش را اثبات کند حتی اگر آن باور این باشد که” من انسان شکست خورده ای هستم!”
به عنوان مثال مطالعات نشان داده که تعداد زیادی که از کسانی که ناگهان در قمار، یا از طریق ارث و یا قرعه کشی برنده میشوند ناگهان نیز آن را از دست میدهند. این بدین دلیل است که در باور آنها پولدار بودن جایگاهی نداشته و از اینرو از داشتن این همه پول احساس خوبی نداشتند ( آنها در واقعیتی متضاد با باورهایشان قرار گرفته اند و از اینرو سعی کرده اند تا با تغییر شرایط موجود باور بی پولی خود را اثبات کنند ) از همین رو آنها به سرعت پولهای باد آورده ی خود را خرج کرده و بر باد میدهند. جالب اینجاست که تصویر ذهنی ما از خودمان حتی بر رفتاری که دیگران با ما دارند تاثیر دارد، زیرا ۹۰ درصد ارتباطات ما با اطرافیان بصورت ناخودآگاه و از طریق زبان بدن است از اینرو به سرعت در ارتباط با دیگران علائم احساسی را از خود بروز میدهیم که نشانگر باور درونی ما نسبت به خودمان است. به این ترتیب این باور درونی حتی در بیرون ما و در ارتباط ما با دیگران تاثیر گذار است.
هفت باور اعتقادی انسانهای موفق
پل مکنا هفت کلید اعتقادی انسانهای بسیار موفق را بصورت زیر بیان میکند:
من کارشناس خودم هستم: حقیقت ساده این است که هیچ کس بهتر از ما خودمان را نمیشناسد. اگر در زندگی وقتمان را در خارج از خودمان صرف یافتن پاسخ پرسشهای خود کنیم مشابه کسی هستیم که در بیرون از خانه به دنبال کلید خانه اش میگشت در حالی که کلیدهایش در خانه بودند. جواب کامل سوالات ما در درون ماست.
من نشکسته ام و نیازی به تعمیر ندارم: اساس کار روانپزشکی در قرن نوزدهم ایده ی اصلاحی بود، اینکه مردم صدمه دیده اند و باید اصلاح شوند. اما در قرن بیستم نوابغی مانند ریچارد باندلر این دیدگاه را تغییر دادند. انسانها حتی در رفتارهای اشتباه خود هدفهای مثبتی را دنبال میکنند. مثلاً کسی که از پرواز میترسد در حقیقت به دنبال ایمن بودن و سالم بودن است. بنابراین اگر راههای دیگری برای این هدف مثبت پیدا کند ترس او از بین میرود. تکنیکهای جدید بر این پایه هستند که ما نشکسته ایم و نیاز به اصلاح و تعمیر نداریم.
اکنون، من تمام آنچه برای موفقیت نیاز دارم در اختیار دارم: ما تمامی منابعی که برای رسیدن به موفقیت نیاز داریم را در وجود خودمان داریم. تنها تفاوت بین یک انسان معمولی و کسی که با ذکاوتش زندگی میکند این است که فرد با ذکاوت میداند چگونه با منابع غنی درونی اش ارتباط برقرار کرده و از آنها بهره ببرد.
من میتوانم هر کار سخت و پیچیده ای را با شکست به اجزای کوچکتر انجام دهم: یک معمایی بود که میگفت اگر بخواهید یک زرافه را بخورید چگونه میخورید؟ پاسخ این بود: آن را به قطعات کوچک تقسیم میکنم و میخورم!
اگر کاری که انجام دادم نتیجه بخش نبود کار دیگری انجام میدهم: در داستان معروف “چه کسی پنیر مرا جابجا کرد ؟” نوشته اسپنسر جانسون ، نویسنده به این موضوع اشاره میکند که انسانها وقتی به یک مشکل برخوردند مرتب شرایط، خودشان یا دیگران را سرزنش میکنند درحالی که موشها به سرعت به سراغ یک راهکار دیگر میروند. اگر بخواهیم نتایج متفاوتی از زندگی خود بگیریم باید از ناحیه امن خود خارج شده و کارهای متفاوت تری انجام دهیم.
چیزی به عنوان شکست وجود ندارد بلکه آن تنها یک بازتاب و واکنش است: افراد موفق یک وجه مشترک دارند و آن اینست که زیاد اشتباه میکنند. اما برای آنها هر اشتباه یک فرصت برای یادگیری است. برای افراد موفق، شکست بخش ضروری از فرایند آموزش است. یک نتیجه ی اشتباه برای این گونه افراد تنها به معنی یک برنامه، استراتژی و تاکتیک که باید تغییر کند. اگر میخواهید در کاری موفق باشید هم اکنون “ترس از شکست ” را به “تمایل برای شکست”تغییر دهید!. هم اکنون با خود تصمیم بگیرید که در این عرصه ای که میخواهید فعالیت کنید حداقل ده بار شکست بخورید. این شکست هر چیزی میتواند باشد. اگر نویسنده هستید به خود قول دهید که همین امروز حداقل ده صفحه چرک نویس کنید.
هم اکنون آینده ی خود را میسازم: اگر مرتباً به گذشته بنگرید احساس میکنید که تاریخ خودش را تکرار میکند در حالی که اگر به حال بنگرید همیشه انتخابهای جدید را فراروی خود می بینید. در اینصورت است که میتوانید امکانات و احتمال موفقیت خود را افزایش دهید. به هر لحظه به عنوان یک فرصت برای انتخاب های جدید و نتایج جدید بنگرید.
تمرین
از شما میخوام موضوعی که در حال حاضر برای شما خیلی مهم هست رو در نظر بیارید و به این سوال پاسخ بدید که چه باورهایی در اون زمینه دارید. لطفا این باورها رو یادداشت کنید.
به نظر شما کدام یک از باورها تاثیر مثبت و کدام تاثیر منفی دارند؟ کدام شما رو به هدفتون نزدیک و کدام دور میکنند؟
حالا باورهای مثتبی رو جایگزین باورهای منفی کنید و به خودتون قول بدید که از این به بعد روی این باورها تمرکز کنید
به شما قول میدم که بعد از مدتی این باورها که قبلا در ذهن شما وجود نداشتند تبدیل به یک اصل مسلم میشن!
موفق و پیروز باشید
مرضیه فاطمی
مدیر وب سایت یک پنجره
دیدگاهها