یک پنجره برای بهتر زیستن

بالاخره شانس در موفقیت تاثیر دارد یا نه؟

شانس و موفقیت

یکی از مهمترین سوالاتی که برای خیلی از ما مطرحه اینه که نقش شانس در موفقیت انسانهای موفق چقدره؟ سوالی که خیلی از ما گاهی با ترس و تردید می پرسیم. چون کتابهای موفقیت همیشه تلاش دارند به ما بگن که موفقیت نتیجه ی تلاشهای انسانهای خودساخته است که در هر شرایطی از تلاش دست برنداشتند.

یک بررسی پیرامون شانس و موفقیت

ملکوم گلدول در کتاب استثنایی ها: داستان موفقیت با بررسی دقیق موفقترین افراد در حوزه ی ورزش، موسیقی، تجارت، ثروت و علم به حقایق خیلی جالبی اشاره کرده که اغلب از چشم خیلی از ما پنهان مونده. او  در بخشهای آغازین کتاب خود به این سوال پاسخ میده: آیا موفقیت یک فرد فقط مرهون شایستگی و خودساختگی خود اوست؟! نقش شانس کجاست؟!

او در کتاب خود ضمن اینکه از اهمیت مواردی از جمله تمرین و ممارست ( ۱۰۰۰۰ ساعت تمرین)  و نیز حداقل استعداد غافل نشده اما به نقش شانس هم اشاره کرده! در این مقاله به بررسی یکی از موارد مورد مطالعه ی او که نتایج ارزشمند زیادی دارد می پردازیم.

نقش شانس در ورزشکاران برتر هاکی روی یخ کانادا

یک روز یک روانشناس به نام راجر بارنزلی درحالی که به همراه همسر و فرزندانش برای دیدن مسابقه هاکی روی یخ در البرتا رفته بود متوجه چیزی عجیبی شد. او متوجه شد که اغلب بازیکنان این تیم که در لیگ نوجوانان در رده ی الف بازی می کردند به طرز عجیبی متولد سه ماه ژانویه، فوریه و مارس ( دی، بهمن و اسفند) هستند!

کارگاه رایگان را از دست ندهید: آشنایی با مهارت گفتگو به سبک دیالوگ

طالع بینی متولدین ماه ها و پیروزی در ورزش!

بارنزلی به قدری کنجکاو شد که همان شب شروع کرد به جمع آوری لیست قهرمانان حرفه ای هاکی. آن هم در رده های سنی مختلف نوجوان و بزرگسال و در سالهای مختلف. باز هم همین نتایج مشهود بود! نتایج به قدری واضح بود که حتی نیاز به ارزیابی اماری هم نداشت! اکثر قهرمانان هاکی روی یخ متولد دی، بهمن و اسفند بودند! او می گفت هرگز در طول سالهایی که در روانشناسی کار کرده ام چنین پدیده ی بزرگی را ندیده ام!

موضوع چه بود؟ آیا این موضوع به طالع بینی ماههای تولد ربط داشت!خیر این موضوع هیچ ارتباطی به طالع بینی نداشت! پس علت چه بود؟!

وقتی سیستم های استعدادیابی استعدادها را کور می کنند!

هاکی روی یخ یکی از مهمترین ورزشهای کاناداست. از این رو کانادا از همان کودکی و حتی پیش از کودکستان تلاش می کند که همه ی استعدادها را شناسایی کند. کودکان وارد مسابقات می شوند. برترین ها انتخاب شده و وارد سطح بعد می شوند. سپس همه امکانات لازم در اختیار مستعدین قرار می گیرد.  آنها مورد آموزشها، تمرینات و مسابقات قرار می گیرند. و باز هم این غربالگری ادامه پیدا می کند. تا نهایتا بهترین ها انتخاب شوند. اما در این بین یک اشتباه فاحش رخ می دهد!

خطرات غربالگری زود هنگام بچه ها

مدارس از همان شروع سال تحصیلی از سالهای اول دبستان یک غربالگری انجام می دهند.  اما مسئله ی اصلی اینجاست: در کانادا پذیرش مدارس از زمستان شروع می شود. بنابراین متولدین زمستان بزرگترین کودکان در یک کلاس هستند. آنها نزدیک به یک سال از هم کلاسی های خود که متولد پاییز هستند بزرگترند! طبیعی است که در آن سنین یک سال اختلاف سنی، تفاوت واحشی را به لحاظ برخی توانمندی ها ایجاد می کند! آنها احتمالا جثه ی بزرگتری دارند، و چابکی و قدرت کنترل آنها برای بازی هاکی روی یخ بیشتر است! همین و فقط همین. نه چیز بیشتر!

مقاله پیشنهادی: شش مانع کسب ثروت از زبان پدر پولدار 

وقتی “فقط کمی بهتر بودن” منجر می شود به “یک دنیا تفاوت”

سیستم نامناسب این کودکان را که صرفا به واسطه ی بزرگتر بودن موفقتر عمل کرده اند مستعد شناسایی می کند. سپس این عده از بقیه جدا شده و آموزشهای بیشتری می بینند. آنها از امکانات بیشتری برخوردار می شوند و فرصت بیشتری برای تمرین به آنها داده می شود! به این ترتیب آنها که در آغاز فقط اندکی بهتر بودند حالا دیگر واقعا بهتر هستند. و نتیجه اینکه موفقتر می شوند!

بدشانسی کودکان کانادایی متولد تابستان و پاییز!

در چنین سیستمی عملا کودکانی که در نیمه ی پاییز و تابستان به دنیا می امدند تقریبا هیچ شانسی برای قهرمان شدن در هاکی روی یخ را نداشتند! نه به خاطر اینکه استعداد لازم را نداشتند! صرفا به این دلیل که بر اساس این سیستم در زمان مناسبی به دنیا نیامده بودند!

هم چنین این موضوع نشان می دهد در موفقیت یک قهرمان هاکی روی یخ فقط استعداد و تلاش او موثر نبوده است. بلکه شانس او برای اینکه در ماه مناسبی متولد شود هم موثر بوده! ماهی که سیستم های اشتباه او را نامستعد تشخیص ندهند و از رده خارج نکنند!

وقتی زودتر به دنیا آمدن می شود برتری ذاتی!

اشتباه اولیه ای که اینجا در ورزش اتفاق افتاد در زندگی خیلی ها درابعاد بسیار مهمتر مشهود است. خیلی اوقات معلمین در کودکستان و سالهای اول مدرسه “رسیده بودن” یک کودک را با “توانمندی” او اشتباه می گیرند. به این ترتیب کودکان بزرگتر را در جریان های پیشرفته تر و مهمتر قرار می دهند. به این ترتیب این کودکان فرصت دارند که مهارتهای بیشتری بیاموزند و در سالهای بعد واقعا بهتر عمل کنند. ( البته در دانمارک هیچ گروه بندی تا قبل از ده سالگی که تفاوتهای بلوغ و پختگی به تعادل نرسیده انجام نمی شود)

خشت اول چون نهد معمار کج …

و نکته ی تاثر برانگیز اینکه اثر این بهتر بودن خیلی اوقات تا ابد ادامه پیدا می کند! دو اقتصاد دان به نام کلی بدارد و الیزابت دوی پژوهشی را در دانشگاه انجام دادند. آنها به بررسی نمرات امتحان TIMSS دانشجویان پرداختند و متوجه شدند که نمرات جوانترین گروه یک کلاس (نیمه دومی ها ) ۱۱.۶ کمتر از بقیه است! یعنی گویا آن برتری اولیه همچنان باقی مانده است! آن برتری اولیه حتی در ذهن این کودکان برای اینکه در بزرگسالی چگونه عمل کنند تاثیر گذاشته است. مثلا موجب شده خود را ببازند، اعتماد به نفسشان را از دست بدهند. افسردگی بگیرند. و خلاصه این موضوع، حتی در اینکه وارد چه دانشگاهی شوند و از چه امکاناتی بهره مند شوند تاثیر گذاشته است. گویا این برتری اولیه یک اثر پایدار داشته است!

ما چه می توانیم بکنیم؟

ملکوم گلدول در این بخش از کتاب سعی دارد به نقش ما به عنوان یک جامعه و سیستمهایی که تدوین می کنیم در کورکردن موفقیت برخی مستعدین اشاره کند. اما آنچه اینجا بیشتر مد نظر توجه من است نقش ما به عنوان کسی است که خود جویای موفقیت و پیشرفت است.

به نظر من یکی از مهمترین درسهایی که این موضوع برای ما دارد این است که خودمان را از اینکه برای همیشه در در دام این سیستمهای اشتباه گرفتار بمانیم نجات دهیم! یعنی مهم نیست که درکودکی و در چنین سیستمهایی بر ما چه گذشت. اکنون اجازه ندهیم که با قضاوتهای اشتباهی که در در مورد ما شده آمیخته شویم و آنها را بپذیریم.  اجازه ندهیم که آن قضاوتها آینده ی ما را شکل دهد. و حداقل بخشی از این نیازمند این است که روی عزت نفس خود کار کنیم. باورهای غلطی که در طول سالها در ذهنمان شکل گرفته را حذف کنیم. و با ذهنی مثبت و عاری از برچسبهای غلط راه موفقیت خود را طی کنیم.

یکی از روشهای تغییر این باورها و برچسبها استفاده از فایلهای خودهیپنوتیزم صوتی است که برای موفقیت و کامیابی، افزایش عزت نفس، و غلبه بر اضطراب و نیز افسردگی به کار می رود و ما نیز در سایتمان با تکنولوژی جدید تولید کرده ایم.

برای افزایش عزت نفس کلیک کنید: بسته آموزشی افزایش عزت نفس

این اتفاق سه درس بزرگ برای ما دارد:

درس اول: موفقیت فقط تابع شایستگی خود فرد نیست!

اول: نمی توان موفقیت یک فرد را فقط بر اساس شایستگی او تفسیر کرد و نقش محیط را نادیده گرفت. به عنوان مثال درخت بلوط در جنگل تنها به این دلیل بلندترین درخت نشده که ژن مناسبی داشته! بلکه این موضوع که هیچ درختی مانع رسیدن نور به آن نشده، اینکه خاک غنی داشته، اینکه وقتی نهال بوده توسط خرگوش خورده نشده! و اینکه هیچ چوب بری قبل از بلوغ آن را نبریده هم در موفقیت او تاثیر گذار بوده اند.  بنابراین در موفقیت یک فرد هم باید نقش عوامل بیرونی و محیطی را لحاظ کنیم. عواملی مثل شانس، زمان مناسب تولد، ادمهای مناسب پیرامون و ..

این موضوع بدین معنی نیست که از این پس بی مسئولیتی های خود را به گردن تقدیر و شانس بیاندازیم. اما از این جهت اهمیت دارد که با قضاوت کورکورانه نسبت به موفقیت های دیگران خودمان را تخریب نکنیم! و موفقیت دیگران را پتکی بر روی سر خودمان نکنیم!

درس دوم: مقایسه و قضاوت زودهنگام، سایه ای بر روی رشد

نکته ی دوم: نه تنها به لحاظ سیستمی بلکه به لحاظ خانودادگی وقتی در مورد استعداد و توانمندی فرزندانمان زود قضاوت می کنیم و زود آنها را غربال می کنیم فرصت رشد را از آنها می گیریم!  مثلا وقتی آنها را با خواهر و برادران بزرگتر که صرفا به واسطه ی بزرگتر بودن توانمنیهایی دارند مقایسه می کنیم سایه ای بر روی رشد آنها می اندازیم! پس به جای مقایسه به آنها فرصت دهیم که تفاوتها و تمایز های خود را نشان دهند!

درس سوم: اثر انباشتگی یا پیامد ماتیو، راز موفقیت

نکته ی سوم و بسیار مهم  اثر انباشتگی یا پیامد ماتیو است. بر این اساس فردی که ابتدا فقط کمی بهتر بوده به مرور زمان خیلی بهتر می شود! چرا؟ چون این فرصت را دارد که شناسایی شود. این فرصت را دارد که موقعیتهای بهتر بعدی به او پیشنهاد شود. و این فرصت را پیدا می کند که از امکانات بهتر بهره مند شود! پس گاهی فقط کمی بهتر بودن در آغاز می تواند یک سکوی پرواز باشد! که ما را در گذر زمان به تفاوتهای فاحش و چشمگیر برساند!

فردی که ابتدا فقط کمی بهتر بوده به مرور زمان خیلی بهتر می شود! چرا؟

چون این فرصت را دارد که شناسایی شود.

گاهی فقط کمی بهتر بودن در آغاز می تواند یک سکوی پرواز باشد!

که ما را در گذر زمان به تفاوتهای فاحش و چشمگیر برساند!

نکته ی پایانی

نکته ی پایانی خصوصا برای من خیلی قابل تامل است. و نشان می دهد که اگر ما تلاش کنیم که از زمان استفاده کنیم. مدیریت عملکرد داشته باشیم. خودمان و توانایی هایمان را توسعه بدهیم. و فقط کمی بهتر ظاهر شویم. آن کمی بهتر ظاهر شدن می تواند موقعیتهایی را در پی خود برای ما به ارمغان بیاورد.  زنجیره ای از موقعیتهای متفاوت که نهایتا می تواند ما را به ستاره شدن و منحصر به فرد بودن سوق دهد.

در مقاله ی بعد به نقش شانس در موفقیت استیو جابز و بیل گیتس اشاره خواهیم کرد!

شما چه فکر می کنید ؟

اکنون می خواهم از شما بشنوم. به نظر شما شانس چقدر در موفقیت تاثیر دارد؟
جواب خود را در قسمت دیدگاهها برای ما بگذارید. من تمامی کامنتها را می خوانم و پاسخ می دهم. منتظر نظرات شما هستم
نویسنده: مرضیه فاطمی

منبع: کتاب “استثنایی ها اثر ملکوم گلدول

دیدگاه‌ها (0)

*
*