خاطره ی من از موسسه ای در حوزه ارتباط موثر
یک بار برای مسئله ای وارد موسسه ای شدم که در حوزه ارتباط موثر کار می کرد. زمانی که وارد موسسه شدم با رفتارهای گرم تک تک افراد مجموعه روبرو شدم. از منشی پشت میز گرفته تا تک تک ادمهایی که بین اتاقها عبور می کردند و همینکه مرا در اتاق انتظار می دیدند یک دفعه می ایستادند سر خم می کردند و سلام و احوالپرسی می کردند. از فضای محیط داد میزد که شعار ارتباط موثر در خود مجموعه نیز حاکم شده است.
عدم انسجام در شعارهای یک سازمان
اما اوضاع آنطور هم که فکر می کردم نبود. یکی از مهمترین شعارهای مجموعه استفاده مفید از زمان بود و اینکه تمامی برنامه هایشان راس ساعت شروع می شود. ساعت ۱۲ به من نوبت داده بودند. من برای اینکه سر ساعت برسم متحمل زحمت زیاد شده با کلی دردسر سر ساعت خودم را به آن مجموعه رساندم. اما مجبور شدم نیم ساعت تمام صبر کنم. اول فکر کردم که حتما شخص دیگری در اتاق مدیریت جلسه دارد اما بعد در کمال تعجب دیدم که کسی هم در دفتر مدیریت نبود. اما به هر دلیل مرا در اتاق انتظار منتظر نگه داشته بودند. بالاخره صدایم کردند و وارد دفتر شدم.
آنچه برای خود می پسندی برای دیگران بپسند!
۱۵ دفیقه گذشته بود که ناگهان کارشناس پشت در ظاهر شد و گفت وقت شما تمام است. غافلگیر شده به مدیریت گفتم ببخشید من فراموش کردم بپرسم چقدر وقت داریم. ایشان گفت ۱۵ دقیقه.برق از سرم پرید. این واقعا زمان کمی بود. من خودم را برای ۳۰ دقیقه آماده کرده بودم.
همانطور که هنگ بودم افکار به سرعت از ذهنم می گذشت. با خودم فکر کردم چرا همان موقع پشت تلفن که به من وقت دادند مدت زمان را نگفتند. مطمئنا من برای یک جلسه ی ۱۵ دقیقه ای خودم را این همه به زحمت نمی انداختم و با احتساب زمان انتظار و وقت رفت و امد ۳ ساعت وقت صرف نمی کردم. در ثانی اینها که اینقدر به وقت اهمیت می دهند چرا به وقت مخاطب اهمیت نمی دهند. چطور آنها می توانند ۳۰ دقیقه مرا معطل کنند ولی من فقط ۱۵ دقیقه وقت دارم. آیا این نشانه بی احترامی به مخاطب نیست؟
حسابی به من برخورده بود و ذهنم درگیر بود. بالاخره به من ۱۵ دقیقه دیگر هم فرصت دادند. صحبتها تمام شد و مرا به سمت مسئول ثبت نام در دوره های آموزشی هدایت کردند.
آیا ارتباط موثر صرفا یک سری تکنیک توخالی و بی هویت است؟!
کمی با مسئول صحبت کردم و نهایتا به این نتیجه رسیدم که این دوره ی آموزشی برای من مناسب نیست و نمی خواهم در آن شرکت کنم. به دلیل خاطره و احساس خوبی که از کارمندان آن مجموعه در ذهنم شکل گرفته بود از جا بلند شدم و با گرمی با تک تک کارمندان خداحافظی کردم. اما از آن گرمی و استقبالی که در آغاز دیده می شد هیچ خبری نبود. کارمندان چنان با خشکی و سردی سر تکان دادند که انگار من را نمی شناختند و انگار نه انگار که من همان کسی بودم که در بدو ورود به گرمی مورد استقبال قرار گرفته بود.
تمامیت وجود یا integrity در افراد و سازمان ها
از آن مجموعه که بیرون آمدم در طول راه به اتفاقاتی که افتاده بود فکر می کردم. آن موقع بود که موضوع انسجام یا integrity که از نشانه های عزت نفس بالا در افراد و از نشانه های هوش معنوی در افراد و سازمانها است در ذهنم پررنگ شد. انسجام شخصیت یا تمامیت وجود در حوزه فردی یعنی من با آن چیزی که می گویم همخوان باشم. از تظاهر و ریا به دور باشم. ماسک به صورتم نزنم و سعی نکنم خودم را چیزی جز آنچه هستم نشان دهم. در حوزه سازمانی این انسجام می تواند به این معنی باشد که اگر مجموعه شعار و رسالتی دارد این شعار و رسالت جزء روح مجموعه باشد. و در رفتار و سکنات کارمندان و در اهداف و برنامه های کلی مجموعه ساری و جاری باشد.
انسجام شخصیت یا تمامیت وجود در حوزه فردی یعنی
من با آن چیزی که می گویم همخوان بوده از تظاهر و ریا به دور باشم
وقتی با خودم و رفتاری که با من شده بود می اندیشیدم حس نامطلوب روبرو شدن با عدم انسجام را داشتم. عدم انسجامی که در شعار استفاده از زمان و در ارتباط موثر با من دیده می شد. صحبتهای در ظاهر گرمی که بیشتر از جنس تکنیک بود تا از جنس یک گفت و گوی ساده و صمیمی. احوالپرسی های گرمی آغازین که به سردی و خشکی پایان انجامید. و همه ی اینها در مجموع حس عدم انسجام را به من می داد.
ارتباط موثر در فرهنگ اسلام، سبکی توام با انسجام
با خودم به فرهنگ اسلام فکر کردم و اینکه یکی از مهمترین اصول ارتباط موثر در اسلام این است که آنچه برای خود می پسندی برای دیگران بپسند و آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند. یک اصل طلایی که بیش از آنکه یک تکنیک باشد که اصل اخلاقی است. به عنوان نمونه ای دیگر، در اسلام ما برای یک مهمان به عنوان یک انسان احترام قائل هستیم. به همین منظور همانطور که در بدو ورود به استقبال او می رویم و به گرمی با او سلام می کنیم در پایان نیز به بدرقه او می رویم و با احترام او را مشایعت می کنیم. تفاوتی وجود ندارد بین لحظه ای که کسی به ما می پیوندد با لحظه ای که از ما جدا می شود.
وقتی هدف ار ارتباط موثر فقط مشتری مداری است نه …
اما در برخی مجموعه ها و حتی فروشگاهاها و مغازه ها که هدف اصلی افزایش فروش بر پایه ی مشتری مداری است این موضوع متفاوت است . من تا وقتی یک مشتری بالقوه هستم مورد عزت و احترامم. در بدو ورود هر گونه خوشرفتاری با من انجام می شود. اما وقتی به مشتری تبدیل نمی شوم، رفتار آنها بیشتر شبیه کسی است که در سرمایه گذاری اش شکست خورده است. دیگر من به عنوان یک مشتری سوخته مطرح می شوم که ارزش احترام ندارد.
البته برخی از این مجموعه ها که دید دراز مدت تری دارند ذکاوت بیشتری به خرج می دهند و می دانند که کسی که امروز دست خالی از مجموعه یا فروشگاه آنها بیرون می رود ممکن است دوباره باز گردد. و این احترام را کماکان حفظ می کنند. اما آنچه من عدم انسجام می نامم این است که تمام آن احترامها فقط و فقط برای مشتری مداری باشد. نه برای احترام به مقام انسانیت یک فرد.
انسجام و یگانگی در ارتباط موثر به سبک دیالوگ
یکی از مهمترین چیزهایی که در گفتگو به سبک دیالوگ دوست دارم و آن را از سایر روشها و تکنیکهای ارتباط موثر جدا می کنم این است که در روح دیالوگ اساسا یک انسجام وجود دارد. دیالوگ بیشتر یک مکتب اخلاقی- انسانی است تا یک سری تکنیک برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران . دیالوگ با خود انسجامی به همراه دارد که در روح و منش ما ظاهر می شود. نه اینکه یک سری تکنیک باشد که در سطحی ترین و بیرونی ترین لایه های شخصیت و رفتار ما ظاهر شود.
به عنوان مثال در دیالوگ احترام به انسانها با هر فکر، شخصیت، دین و فرهنگی که دارند در وجود ما به عنوان یک اصل ثبت شده و در رفتار ما تجلی می یابد. بنابراین اگر در گفتگو با کسی با احترام به سخن او گوش دهیم از این جهت نیست که داریم از تکنیکی استفاده می کنیم و ژست می گیریم بلکه به این سبب است که واقعا برای او احترام قائل هستیم. اگر دوست دارید با مفهوم دیالوگ بیشتر آشنا شوید می توانید فیلم تقویت مهارت گفتگوی هم افزا را از اینجا دانلود کنید: مهارت گفتگوی هم افزا
دیالوگ عاری از تظاهر و ریا
در دیالوگ چیزی به نام تظاهر و ریا وجود ندارد. در دیالوگ ما به دنبال این نیستیم که با استفاده از یک سری تکنیک و تبسمهای مصنوعی خودمان را نزد دیگران محبوب کنیم و دل آنها را به دست بیاوریم و به قولی “لبخندهای دیل کارنگی ای ” بزنیم. در دیالوگ به دنبال این هستیم که دیگران و دنیای متفاوت انها را بشناسیم، خودمان را نیز بهتر از قبل بشناسیم و در کنار این گفتگو و ارتباط به خودشناسی برسیم و رشد کنیم.و خلاصه
دیالوگ را دوست دارم چون
دیالوگ برای من صرفا یک تکنیک ارتباط موثر نیست
بلکه یک سبک زیستن است یک مکتب اخلافی – انسانی است.
لطفا نظرات خود را برای ما بنویسید. این نظرات مایه ی دلگرمی ماست.
دیدگاهها (0)