ازآنجاییکه معمولاً افراد خودشیفته هم خودشان و هم دیگران به اشتباه فکر میکنند عزتنفس بالا دارند و یا به قولی خدای عزتنفس و اعتمادبهنفس هستند، آن هم در شرایطی که دقیقاً عکس این موضوع صادق است میخواهم در اینجا به تفصیل به آن بپردازم. اهمیت آگاهی و شناخت این طیف شخصیتی به این سبب است که اگر آنها را نشناسیم ممکن است ضربات سنگینی بر پیکر عزتنفس ما بزنند و لازم است آنها را شناخته و راه برخورد با آنها و راه پیشگیری از آسیب دیدن در مقابل آنها را بدانیم.
دقیقاً به دلیل اشتباه گرفتن خودشیفتگی با موضوع عزتنفس من از این در به معرفی ویژگی خودشیفتگی میپردازم. به این معنی که ابتدا به بیان ویژگیهای افراد دارای عزتنفس میپردازم و سپس مرز باریک آن با اختلال خودشیفتگی را مطرح میکنم. سپس به طیف شخصیتی مقابلی میپردازم که عموماً د دام سرکوبگری افراد خودشیفته گرفتار میشوند . در نهایت توضیحاتی پیرامون دنیای ذهنی و هیجانی خودشیفتهها، اینکه چرا در تله استحقاق افتادهاند و نهایتاً راههایی برای اینکه بتوانیم از آسیب دیدن بیشتر و سرکوب شدن بیشتر در کنار آنها دوام بیاوریم میپردازم.
نمودار زنگولهای عزتنفس
بهترین شیوه نگاه درست و متعادل به عزتنفس استفاده از نمودار زنگولهای زیر یا به عبارتی نمودار نرمال است. احتمالاً با این نمودار آشنا هستید.
صفات مربوط به عزتنفس حول محور میانگین معنا پیدا میکنند و اینطور نیست که بگوییم هر چه در این صفات افراط کنیم یعنی خدای عزتنفس هستیم! خیر افرادی که در کران بالا و کران پایین هستند هر دو از نقص در عزتنفس رنج میبرند.
این نمودار همچنین به ما کمک میکند به موضوع عزتنفس به شکل یک پیوستار یا طیف رنگی نگاه کنیم که شدت و حدت آن ممکن است در هر یک از ما افراد متفاوت باشد ممکن است من در برخی ویژگیها به اندازه ۲ انحراف معیار فاصله داشته باشیم دیگری سه انحراف معیار . باز خود من در بعضی ویژگیهای دیگر یک انحراف معیار فاصله داشته باشم و در برخی ابعاد نرمال باشم. مهم است که بدانیم نمیتوانیم یکراست به خودمان یا دیگری برچسب عزتنفس داشتن یا نداشتن بدهیم ممکن است در برخی ویژگیها و ابعاد خوب باشیم در برخی ناکافی باشیم.
نکتهی مهم این است که افراد کران بالا به طرز اغراقآمیز و افراط گونهای ویژگیهای عزتنفس را در خود بهزور چپاندهاند و به عبارتی ماسکی از یک عزتنفس تقلبی بر ظاهرشان زدهاند بهطوریکه هم خودشان و هم دیگران را فریب میدهند. آنها ممکن است برای دیگران جذاب کاریزماتیک و فریبنده جلوه میکنند و باعث شوند که افراد ابتدا جذب آنها شده و پس از همنشینی با آنها کنارشان احساس بیکفایتی و حقارت بکنند. موضوع تا جایی پیش رفته که حتی برخی نسبت به عزتنفس حس بدی دارند و فکر میکنند عزتنفس یعنی خودبزرگبینی و اصلاً آن را منفی تلقی میکنند! به دلیل اهمیت این موضوع لازم است آگاهیمان را نسبت به عزتنفس و اختلال شخصیت خودشیفته بالا ببریم. در این مقاله میآموزیم که علت استفاده فرد خودشیفته از این ماسک احساس ناامنی ناشی از فقدان عزتنفس است و این فرد با افراط در بهکارگیری این صفات و رفتارها سعی میکند روی ناامنی خود سرپوش بگذارد.
عزتنفس واقعی و اغراق نشده چگونه است؟ فرد دارای عزتنفس چه ویژگیهایی دارد؟
بپردازیم به صفاتی که عموماً در یک فرد با عزتنفس در حول محور میانگین مشاهده میکنیم. در اینجا بنا نداریم به تعریف عزتنفس بپردازیم بلکه میخواهیم مختصراً برخی بروندادهای خارجی عزتنفس خصوصاً آنها که ممکن است به انحراف برود را بیان کنیم . یعنی آنچه از یک فرد با عزتنفس انتظار داریم و در خودشیفتهها اغراق شده. من برخی از این ویژگیها را در اینجا بیان میکنم:
۱- اعتماد به خود و تواناییهای خود و احساس خودکارآمدی. اعتماد به فکر و اندیشهام برای حل مسائل، اعتماد به تواناییام برای غلبه بر چالشهای زندگی، اعتماد به توانایی برای رسیدن به اهداف و آرزوهایم. اعتماد به تواناییام برای یادگیری مطالب جدید و رشد، اعتماد به تواناییام برای حل مشکلات زندگی و کنار آمدن با تغییرات دنیای بیرون.
2- احترام به خود و حق و حقوق و شخصیتم: به این معنا که خودم را خار و ذلیل نکنم، خودم را تحقیر نکنم و اجازه تحقیر ندهم، با حقوق خودم آشنا باشم و از آن در موقع نیاز دفاع کنم. به خودم حق بهرهمندی از نعمتها و موهبتهای زندگی، حق بهرهمندی از ثروت و خوشبختی حق بهرهمندی از یک زندگی خوب و آسوده و با رفاه را بدهم. به خودم حق بهرهمندی از کمک دیگران از محبت دیگران از عشق دیگران از حمایت دیگران را بدهم . به خودم حق درخواست کمک کردن، حق عشق ورزیدن و مورد عشق واقع گرفتن را بدهم. به خودم حق اشتباه کردن و حق بخشیده شدن را بدهم.
۲- احساس خوب بودن کفایت و شایستگی: من دارای حس کرامت هستم احساس ارزشمندی میکنم فکر میکنم انسان خوب و مفیدی در جامعه هستم فکر میکنم انسان شایستهای هستم پس خودم را با هر رفتار زشت و زنندهای کوچک نمیکنم و بیشازحد احساس گناه ندارم دائم در حال سرزنش خودم نیستم درصورتیکه اشتباه کنم خودم را میبخشم و به خودم فرصت جبران و رشد میدهم.
۳- خودبیانگری: به این معنا که به خودم حق میدهم آرا و اندیشههای خود را مطرح و از باورهای خودم در صورت لزوم به شکلی سازنده دفاع کنم. به خودم فرصت میدهم که حرفهای نو بزنم و کارهای نو انجام بدهم و آنها را ارائه کنم. برای ایدههایم ارزش قائل هستم از دنبال کردن آن نمیترسم از بیان آن نمیترسم و اگر مورد تمسخر و توهین قرار گرفتم شرمنده نمیشوم و کنار نمیکشم.
۴– خودپذیری: به خاطر آنچه هستم احساس شرم و خجالت ندارم آن را چه به لحاظ ابعاد مثبت و جه منفی انکار نمیکنم بلکه میپذیرم به خودم اجازه میدهم که لذت خوب بودن را لمس و تجربه کنم و به خودم افتخار کنم. به خودم فرصت میدهم که عیوب و کاستیهایم را ببینم و بپذیرم و آنها را انکار نکنم. به خودم فرصت میدهم علیرغم کاستیهایم خودم را دوست بدارم. به خودم فرصت میدهم از کاستیهایم عبور کرده آنها را اصلاح کرده رشد دهم.
۵- زندگی هدفمند: برای خودم و زندگیام ارزش قائل هستم و هدف و برنامه دارم. باری به هر جهت نیستم و در زندگی در حال رشد و پیشرفت هستم.
ویژگیهای افراد خودشیفته
اکنون بپردازیم به اینکه چطور در افراد خودشیفته این موارد به سمت افراط میرود:
۱- خودبزرگبینی : اعتمادبهنفس در این افراد به سمت خودبزرگبینی میل کرده و فکر میکنند کامل و بیعیب و نقص هستند. از نظرشان آنها کامل هستند و بقیه سرشار از نقص. به همین دلیل هرگز پذیرای اشتباهشان نیستند و هرگز عذرخواهی نمیکنند و همیشه در یک رابطه فرد مقابل را مقصر میدانند . این افراد معمولاً مشاوره نمیگیرند چون فکر میکنند که مشکلی ندارند و اصلاً مشاورین را هم قبول ندارند. معمولاً خانواده دوستان و شریک زندگی فرد خودشیفته هستند که مجبور میشوند به سراغ مشاور بروند چون فرد خودشیفته به آنها قبولانده که مشکل دارند. از نظر او همه مشکل دارند به جز خودش. آنها نزد مشاور میروند چون کم مانده است که دیوانه شوند یا فشار روانی زیادی را به خاطر همنشینی با او تجربه میکنند، یا به خاطر اینکه در زندگی حذف و سرکوب شده و دچار افسردگی شدهاند!
این افراد بعضاً توهم همهچیزدانی و همهچیز توانی دارند و ممکن است این آموزهها را به فرزند خود نیز آموزش دهند/ آنها متکبر و خودبزرگبین هستند. در مورد تواناییهایشان اغراق میکنند و در مورد آنچه میتوانند به دست آوردند دچار خطای شناختی هستند و بیشازحد آن را تخمین میزنند و با همین آینده خیالی که به تصویر میکشند و به رخ دیگران میکشند میتوانند در دیگران احساس ناکافی بودن و کمبود ایجاد کنند. .همچنین از این روست که این افراد پتانسیل افسرده شدن دارند چون ممکن است واقعیتهای دنیای بیرون با آنچه آنها در مورد خود و آنچه میتوانند به دست آورند و آنچه باید داشته باشند تطابق نداشته باشد.
آنها محکم و تحکمآمیز حرف میزنند. فکر میکنند همان چیزی که آنها میگویند درست است و برای نظرات دیگران ارزش قائل نیستند به آن فکر نمیکنند و آن را ناچیز و بیارزش میانگارند. طوری صحبت میکنند انگار تنها واقعیت درست همان چیزی است که آنها میدانند و تجربه کردهاند.
آنها دیگران را ریز میبینند و دستکم میگیرند و ناخودآگاه یا علناً با رفتارهایشان دیگران را سرکوب و کوچک میکنند. آنها توانایی همدلی ندارند و احساسات دیگران را درک نمیکنند و حتی بدون اینکه متوجه باشند در رفتار و کردارشان چندین شهید و مجروح در اطرافیانشان به جا میگذارند، به عزتنفس اطرافیانشان خنجر میزنند و آنها را دچار احساس حقارت میکنند.
۲- خودبرتربینی: احساس خوب بودن در آنها به سمت احساس برتر بودن میل کرده است به این شکل که آنها خود را معیار و استاندارد خوبی میدانند مثلاً اگر لاغر هستند هر کس لاغر نیست خیکی است و اگر چاق هستند هر کس مثل آنها نیست نیقلیان و دراز است. اگر برونگرا و اجتماعی و اهل حرف زدن هستند کسی که مثل آنها نیست معیوب و منزوی است و اگر ساکت و آرام هستند کسی که مثل آنها نیست حراف و وراج است. در حقیقت آنها به خودشان یک دروغ بزرگ مبنی بر برتر بودن گفتهاند و آن را باور کردهاند به همین دلیل در هر جمعی که قرار میگیرند و با هر فردی که همنشینی میشوند عیب و ایرادی در او پیدا میکنند و حتی آن را بیان میکنند تا با تحقیر و کوچک کردن او در کنار او احساس امنیت کرده توهم خود برتریشان را اثبات کنند. آنها تا جایی پیش رفتهاند که توهم برتر بودن خود و ناچیز بودن دیگران را در عمق وجودشان باور کردهاند .
۳- خودستایی: ویژگی خودبیانگری در آنها به شکل خودستایی مفرط و اغراقآمیز تبدیل شده است. آنها تمایل دارند مرتب در مورد خودشان، تواناییها و استعدادهایشان و دستاوردهایشان حرف بزنند. در مورد موفقیتهایشان اغراق میکنند و آن را خیلی بیشتر از آنچه هست جلوه میدهند. از آینده دورودراز و موفقیتهایی که به زودی به آن خواهند رسید مرتب حرف میزنند هر چند خیالپردازانه و غیرواقعی باشد. بهطوریکه موجب آزار اطرافیانشان میشوند. آنها فخرفروشی میکنند و ممکن است زندگی نمایشی داشته باشند مثلاً لباسهای فاخر و گرانقیمت بپوشند، افادهای باشند و مرتب طوری رفتار کنند که انگار تافتهی جدا بافته هستند. آنها میتوانند در اطرافیانشان احساس حقارت و ناکافی بودن و شرمندگی ایجاد کنند. به همین دلیل همنشینی بیشازحد با آنها میتواند به قیمت نابودی عزتنفس و اعتمادبهنفس تمام شود.
۴- خودخواه ، حق به جانب یا محق بودن : ویژگی حق قائل شدن و احترام به خویشتن برای آنها بیشازحد زیاد شده بهگونهای که فکر میکنند مثل خورشید هستند که دیگران چون منظومه شمسی باید دور آنها بچرخند و خواستههای آنها را تأمین کنند. آنها کنترلگر هستند و انتظار دارند دیگران خودشان را با اهداف و برنامهها و کارهای آنها همسو کنند. خواستههای آنها را اجابت کنند به آنها خدمت برساند. آنها متوقع هستند کارهایی که خودشان برای کسی میکنند را مثل یک فداکاری بزرگ میبینند و زحمات و خدمات دیگران را ناچیز میشمارند.
۵- جاهطلب : ویژگی هدفمند بودن در آنها به سمت جاهطلبی و منفعتطلبی میل کرده است. آنها بیشازحد زیادهخواه هستند. اهداف و آرزوهای بلند و بالایی دارند توقع زیادی از زندگی دارند همیشه بهترینها را میخواهند و همیشه از شرایط موجود ناراضی هستند. آنها ممکن است به دلیل منفعتطلبی دیگران را پشت سر بگذارند و یا دیگران را صرفاً تا جایی که منافع آنها را تضمین میکند بخواهند و بعد مثل مهره سوخته پشت سر بگذارند.
۶- حسود بودن: به دلیل اینکه پندارهی خود برتری آنها در دنیای واقعی به راحتی میتواند نقض شود پتانسیل حسود بودن را دارند. هر انسانی که به واسطه موفقیتها و داشتههایش از آنها جلوتر باشد میتواند تهدیدی برای تصویر ایده آل آنها باشد و احساس غیرخوب و ناامن درونشان را که حسابی روی آن سرپوش گذاشتهاند بیدار کند. به همین دلیل پتانسیل حسادت به دیگران را دارند. درعینحال به دلیل خودبزرگبینی فکر میکنند دیگران به آنها حسادت میکنند.
۷- انتقادناپذیری و عدم پذیرش اشتباه: خودپذیری که به معنی پذیرش خود واقعی اعم از تواناییها و ضعفهاست در آنها به انحراف رفته و فکر میکنند ایده آل هستند و هیچ نقص و اشتباهی ندارند. به همین دلیل به شدت از این تصویر موهومی ایده آل دفاع میکنند و مرتب سعی دارند آن را به دیگران نشان دهند. از همین روست که به شدت نسبت به انتقاد حساس هستند و در مقابل انتقاد به شدت عصبانی شده و پرخاشگرانه رفتار میکنند. آنها ممکن است فرد منتقد را با گستاخی محکوم و سرکوب کنند و به او برچسب زده او را تحقیر کنند.
همانطور که میبینیم این ویژگیها کمی با ویژگیهای عزتنفس شبیه هستند اما در حقیقت اغراق و افراط شده از حد تعادل خارج شدهاند اما متأسفانه توسط خیلی از افراد و خود فرد خودشیفته مورد غفلت قرار گرفته با عزتنفس اشتباه گرفته میشوند و به همین دلیل خصوصاً اگر این افراد باهوش مستعد و موفق باشند برای ما تبدیل به شخصیتهای جذاب و کاریزما میشوند!
دنیای خودشیفتهها چگونه است؟ چرا آنها خودشیفته شدهاند؟
دو دسته متفاوت هستند که زندگی متفاوت و متضادی داشتهاند اما هر دو ممکن است از خودشیفتگی سردر بیاورند که ما به این دو میپردازیم.
دسته اول : افرادی که از کران پایین به کران بالا جهش کردهاند!
دسته اول کسانی هستند که در تلهای به نام نقص و شرم گرفتار شده و بعد برای دفاع از خود از استراتژی ضد حمله بهره برده است. تلهی نقص و شرم است در حقیقت همان نقص در عزتنفس هست. افرادی که در این تله هستند در عمق وجودشان احساس غیرخوب بودن و ناکافی بودند دارند درد حقارت را در برههای از زندگی مثلاً کودکی تجربه کردهاند و یا توسط کسانی تحقیر شدهاند . در بین افرادی که در این تله هستند برخی برای محافظت از خود از سبک مقابلهای ضد حمله استفاده میکنند. من این سبک را به یک جوجهتیغی تشبیه میکنم که به محض احساس خطر تیر پرتاب میکند. در این سبک در واقع رویکرد این است تحقیر میکنم تا تحقیر نشوم! سرکوب میکنم تا سرکوب نشوم! عیبجویی میکنم تا مورد عیبجویی قرار نگیرم! در این سبک فرد به محض اینکه احساس کند مورد انتقاد قرار میگیرد محکم و قاطعانه درست مثل ضربات آبشاری در بازی تنیس یک ضربه محکم در راستای سرکوب فرد میزند! یا به عبارتی مثل جوجهتیغی بهسرعت و شدت تمام تیر پرتاب میکند. و این رفتار بخشی از شخصیت او در طول زمان شده و یک عادت همیشگی میشود!
در این سبک فرد با خودستایی یک تصویر ایده آل از خود میسازد و تمام تلاشش را برای حفظ این تصویر ایده آل میکند!
به ضد حمله جبران افراطی هم میگویند به این معنی که فرد تلاش میکند آنچه را از دست داده به شیوه افراطی به دست آورد. اگر احترام را از دست داده به شیوه افراطی احترام دریافت کند! اگر تحقیر شده به شیوه افراطی ارزشمند و ستوده شده و تحسین شود! اگر فقیر بوده و تحقیر شده حالا حسابی ثروتمند شود و دماغ همه را به خاک بمالد. اگر به او گفتهاند خنگ حالا حسابی هوش و ذکاوتش را به رخ همه بکشد. او تمام هوش و وقت و انرژیاش را خرج میکند تا آنچه روزی از او گرفته شده به طرز افراطی به دست آورد و با این روش فرد به خودش هم مشقت و سختی زیادی میدهد.
بنابراین در ضد حمله فرد به ماسکی دقیقاً متضاد با آن چیزی که از آن رنج میبرده میچسبد و تمام تلاشش را برای دفاع از آن ماسک و تصویر ایده آل میکند و مرتب در تلاش است که آن را به دیگران نمایش دهد.
دقت داشته باشیم که ضد حمله فقط برای خودشیفتهها نیست هر یک از ما ممکن است در حوزههایی از این سبک مقابلهای استفاده کرده باشیم اما در خودشیفتهها بهافراط رفته و عموماً تکرار شده است.
مسئله مهم این است که در ضد حمله فرد انقدر در طول زمان این شخصیت را در خود پرورش داده و وجودش به آن گره خورده که خودش هم توهم خودش را باور کرده و یادش رفته که نقاب به چهره دارد! اما باز هم در لحظاتی پیش میآید که به صورت ناگهانی شکنندگی او هویدا میشود. مثلاً اگر تلاش میکند که خیلی ثروتمند شوند تا عقدهی حقارت فقیر بودن را بپوشاند، مدام فخرفروشی میکند و لباسهای فاخر میپوشد. حال روبرو شدن با کسی که از او خیلی ثروتمندتر است ناگهان شکنندگی او را بیدار میکند! ناگهان کنار او احساس حقارت میکند و ناگهان به او حسادت میکند. هر چند در همین زمان هم ممکن است روی عیوب دیگر آن فرد ثروتمند دست بگذارد تا با حس دردناک حقارتش روبرو نشود!
به عنوان مثال دیگر اگر تلاش دارد ثابت کند که از همه باهوشتر است روبرو شدن با افراد نخبه ممکن است شکنندگی او را بیدار کند! اما نهایتاً تلاش میکند که برتری خود را با سرکوب دیگران به اثبات برساند!
فرد دارای سبک مقابلهای ضد حمله بینهایت از روبرو شدن با عیوب و کاستیهای خود گریزان است ، بینهایت از حس کردن احساس حقارتی که در عمق وجودش دارد گریزان است، او از تجربه حس ترس از ناکافی بودنی که در عمق وجودش دارد گریزان است . او نمیخواهد حتی لحظهای این احساسهای نامطلوب را در وجودش لمس و تجربه کند و به همین دلیل هرگز پذیرای اشتباهاتش نیست ،هرگز پذیرای انتقاد نیست و هرگز عذرخواهی نمیکند! و کسی که اشتباهاتش را به او نشان دهد و از او انتقاد کند تبدیل به دشمن او میشود! و با پرخاشگری و سرکوبگری و انتقام و برچسب زدن جواب او را میدهد.
دسته دوم: کسانی که والدین خودشیفتهشان آن را حسابی بزرگ کرده لوس و ناز پرورد کردهاند
دسته دیگری که در این تله میافتند کسانی هستند که والدینشان از آنها برای پوشاندن عقدههای حقارت خود بهره بردهاند! آنها یاد گرفتهاند تا خوب تلاش کنند تا توجه و تحسین والدین را برانگیزند تا زندگی نمایشی والدین و فخرفروشی آنها را زیبندهتر کنند! این والدین همان کسانی هستند که حتی رشته تحصیلی شغل و ازدواج فرزندانشان را دستخوش همین نگاه نمایشی میکنند و آن را به فرزندان خود نیز آموختهاند. بنابراین فرزند از استراتژی ضد حمله برای پوشاندن عقدههای حقارت خود و خانوادهاش و برای تفاخر و کلاس گذاشتن و پز دادن خود و خانوادهاش بهره میبرد.
دسته دیگری که گرفتار این تله میشوند کودکی متفاوتتری داشتهاند. آنها کسانی هستند که در کودکی توسط والدینشان اینگونه تربیت شدهاند. به این ترتیب که والدین بیشازحد به آنها بها داده و آنها را زیادی بزرگ کردهاند! شاید آنها تک فرزند هستند یا از بقیه افراد خانواده هوش بالاتری دارند بهگونهای که به چشم میآیند و یکدفعه به صورت غلوآمیز بزرگ میشوند! یا کسانی که در خانوادههای خیلی ثروتمند بزرگ شدهاند که همهچیز برای آنها فراهم بوده لوس و ناز پرورد هستند و هیچ محدودیت و ناکامی را تجربه نکردهاند . و یاد گرفتهاند که در زندگی باید همهچیز در خدمت آنها باشد. آقازادهها یک نمونه از کسانی هستند که در تله استحقاق هستند.
اکنون چند سؤال باقی میماند با خودشیفتهها چگونه رفتار کنیم ؟ چگونه خود را از آسیب حفظ کنیم و اینکه دنیای ذهن خودشیفتهها چیست و چرا این اتفاق برای آنها میافتد؟
باید به لحاظ شناختی و هیجانی دنیای خودشیفتهها را درک کنیم تا بهتر آنها را بشناسیم.
شناختی: به لحاظ شناختی ذهن و افکار خودشیفتهها پر از خطاهای شناختی، سوگیریهای شناختی و استانداردهای دوگانه است! مثلاً آنها در مورد دیگران خیلی خوب توانایی دیدن عیوب را دارند و در مورد خود خیلی خوب توانایی دیدن حسنها را و در هر دو اغراقآمیز عمل میکنند! آنها نیازهای خود را میبینند اما نیازهای دیگران را نه. آنها خدمات خود را میبینند اما خدمات دیگران را نه. خلاصه سوگیری شناختی و استانداردهای دوگانه دارند.
بنابراین یکی از شیوههای رفتار با خودشیفته این است که منطقاً باورهای آنها را نقد کنیم به عنوان مثال به مکالمه زیر دقت کنید :
خودشیفته: بیان یک نظر با قاطعیت و تحکم طوری که تنها این مورد درست است.
بزرگسال سالم ( فرد با عزتنفس) : من با این مورد مخالف هستم. ( به خود شجاعت و جسارت مخالفت میدهد )
خودشیفته: آره مخالفی چون تو ذهنت بسته است.
بزرگسال سالم: چرا ذهن من بسته است؟ چون مثل تو فکر نمیکنم؟ تو منو محکوم به بسته بودن فکر میکنی چون مثل تو فکر نمیکنم؟ این خودش مصداق عینی بسته بودن فکره!!!
خودشیفته : تو منو محکوم کردی که فلان عیب رو دارم.
بزرگسال سالم: خوب من یک انتقاد رو مطرح کردم این مسئولیت توست که بررسی کنی انتقاد من وارد هست یا نه. اگر وارد هست اعمال کن اگر وارد نیست هم که هیچ
خودشیفته با عصبانیت و پرخاشگری: ولی تو حق نداری منو محکوم کنی.
بزرگسال سالم: ولی تو هم بارها از من انتقاد کردی و منو محکوم کردی. چه چیزی به تو حق می ده از من انتقاد کنی ولی به من حق نمیده؟
خودشیفته: تو عددی نیستی که بخوای منو نقد کنی اصلاً درکت در حدی نیست که منو بفهمه
بزرگسال سالم: خوب اگر من در حد این حرفها نیستم پس چرا نقد من انقدر تو رو عصبانی کرده؟ اگر من یک حرف ناچیز زدم که ارزش این همه خشم نداره؟!! چرا انقدر برافروختی؟!
خودشیفته : من زندگی خودم رو فدای تو کردم.
بزرگسال سالم: میشه چند موردش رو بگی؟
خودشیفته : مورد ۱ و ۲
بزرگسال سالم: مشابه این موارد در مورد من هم بوده مورد ۱و۲و۳و۴و۵وو۶و۷و۸و… اگه لیست کنیم موارد من خیلی بیشتر هست. فکر کنم اگه یکی از اون دیگری طلبکار باشه منم که طلبکار باید باشم!
به لحاظ هیجانی:
به لحاظ هیجانی خودشیفتهها احساس عدم امنیت میکنند و به همین دلیل برای ایجاد حس امنیت دست به دامان سبک مقابلهای ضد حمله میشوند که در واقع وجهه دفاعی در مقابل عزتنفس ناکافی است. اما ازآنجاییکه سفت و سخت پشت ماسک و نقاب ضد حمله پنهان شدهاند و برای محافظت از خود از آن استفاده میکنند دلجویی ، تعریف و تمجید و تحسین آنها را درمان نمیکند بلکه نقاب آنها را بیشتر و بیشتر میکند و بر خودشیفتگی آنها و ازخودراضی بودن احساس محق بودن آنها میافزاید. بنابراین تا وقتی نقاب ضد حمله را برنداشتهاند همدلی و درک احساسات آنها را تغییر نمیدهد.
آنها به شدت نسبت به تغییر مقاوم هستند و پذیرای دریافت مشاوره نیستند. بنابراین کسی که باید آگاهی و اطلاعات لازم را برای همزیستی با آنها بیاموزد اطرافیانشان هستند.
چه کسانی بیشترین آسیب را از خودشیفتهها میبینند؟)
برای پاسخ به این سؤال بیایید به کران پایین نمودار عزتنفس بپردازیم. اجازه بدهید به آنها بپردازیم و ببینیم چطور صفات عزتنفس در این دسته دچار کمبود یا تفریط شده یا به عبارتی خوب پرورش نیافته است.
اگر میخواهید از این ویژگیها برای ارزیابی خودتان یا دیگران استفاده کنید یادتان باشد که به صورت یک طیف به این ویژگیها نگاه کنید. یعنی شدت و حدت آن در هر یک از ما میتواند متفاوت باشد. در برخی از آنها ممکن است قوی و در برخی ضعیف باشیم.
۱- اعتمادبهنفس کم یا احساس ناکارآمدی: آنها فکر میکنند از پس مشکلاتشان برنمیآیند و در مقابل حل چالشهای زندگی احساس درماندگی میکنند. توانایی حل مسئله و توانایی فکر کردن را در خود نمیبینند برای همین از پیشرفت و رشد و فعالیت اجتناب میکنند!
۲- احساس ناکافی بودن، بیکفایتی و حقارت: آنها احساس خوب بودن را از دست دادهاند. احساس معیوب بودن و مشکل داشتن دارند. این افراد فکر میکنند که نقص و عیبی در آنها هست. بنابراین در مقابل حتی انتقادهای نابجای دیگران بسیار تأثیرپذیرند و آن را قبول میکنند و توسط توهین و تحقیرها و سرکوبهای دیگران تسلیم و هیپنوتیزم میشوند! آنها درگیر احساس شرم گناه نقص و بیکفایتی هستند. مرتب عذرخواهی میکنند. مرتب نگرانند که مبادا برای دیگران دردسر و زحمت درست کنند. مرتب احساس گناه دارند. فکر میکنند باید حتماً خدمت و کار زیادی بکنند تا دوست داشته شوند تا مفید واقع شوند. آنها احساس میکنند از دیگران کمتر هستند! و در مقابل دیگران احساس حقارت و کوچکی میکنند.
۳- حق قائل نبودن برای خود: این افراد برای خود حق قائل نیستند! فکر نمیکنند حق بهرهمندی از رفاه و آسودگی را دارند، حق بهرهمندی از عشق و دریافت محبت را دارند. حق بهرهمندی از ثروت را دارند. متعاقب این ویژگی آنها فکر میکنند در زندگی باید در حد خودکشی به خود سختی و زحمت بدهند. به همین دلیل کار زیاد و درآمد کم دارند. برای بهرهمندی از عشق بیشازحد خود را نثار میکنند و خدمت و سرویس ارائه میدهند. از دیگران درخواست حمایت و کمک نمیکنند و بار مشکلات را به سختی و تنهایی به دوش میکشند.
۴- عدم خودبیانگری: این افراد شجاعت بیان ایدهها و ارزشهای خود را ندارند، شجاعت دفاع کردن از ایدهها و افکار خود یا دنبال کردن آرزوها و ایدهها و برنامههای خود را ندارند و از تمسخر و تحقیر میترسند. این افراد خود را چشم کم میبینند به قدری که حتی خودشان خود را تحقیر میکنند و مرتب عیوب و کاستیهای خود را مطرح میکنند. و حتی اگر مورد تحسین قرار بگیرند تحسین را پس میزنند. در عوض ممکن است از دیگران چاپلوسی کنند و مرتب دیگران را تحسین و تمجید کنند و چیزی که از خودشان دریغ شده به آنها بدهند و دیگران را خیلی از خود بالاتر بدانند.
اگر به کران پایین و کران بالای نمودار عزتنفس نگاه کنیم متوجه میشویم که چقدر راحت افراد کران پایین در کنار افراد کران بالا قرار میگیرند و میتوانند یک حلقه معیوب را شکل دهند. یا اینکه اگر پتانسیلش را داشته باشیم چقدر راحت فرد خودبزرگبین و خودشیفته ناگهان میتواند ما را به کران پایین محور عزتنفس بکشاند! و در باتلاق و چاه خودباختگی فروببرد!
حلقه معیوب به این شکل است که فرد خودشیفته مرتب خودستایی میکند و فرد قربانی در خود فرو میرود و احساس بیکفایتی میکند و حتی چاپلوسی! فرد خودشیفته احساس خود برتری میکند و فرد قربانی احساس خودباختگی! فرد خودشیفته احساس خودبزرگبینی میکند و فرد قربانی احساس بیکفایتی. فرد خودشیفته مرتب انتقاد میکند و عیب و نقص به قربانی میچسباند اما خود را بیعیب و نقص میداند و پذیرای هیچ عیبی نیست بهگونهای که نهایتاً فرد قربانی با این عنوان که مشکل و عیب و نقصی دارد مجبور به اخذ مشاوره میشود! فرد خودشیفته کنترلگری و تصمیمگیری میکند و فرد قربانی اطاعت. فرد خودشیفته قربانی را به خدمت خود میگیرد و در راستای خواستههای خود همسو میکند و او را پله رشد و ترقی خود میکند و فرد قربانی مرتب خدمت میکند و از پیشرفتهای شخصی باز میماند. فرد خودشیفته مرتب حق و حقوقش را طلب میکند و هر کار کوچکی را که برای قربانی کرده را مشابه یک فداکاری بزرگ قلمداد میکند و در عوض حق و حقوق قربانی را ضایع میکند و خدمات او را اصلاً نمیبیند! و موارد مشابه زیاد! فرد خودشیفته قدرت همدلی و درک احساسات قربانی را ندارد و زورگومابانه و طلبکارانه برخورد میکند اما در عوض قربانی چیزی که از خودش دریغ شده یعنی همدلی را حسابی تقدیم خودشیفته میکند و با او همدلی و به خاطر شرایطش ازخودگذشتگی میکند!
بنابراین افراد خودشیفته متأسفانه اطرافیان خود را سرکوب میکنند و اعتمادبهنفس آنها را از ایشان میگیرند و به همین دلیل فردی که از عزتنفس کافی برخوردار باشد به آنها باج نمیدهد و پاسخهای درخور و منطقی به آنها میدهد و حتی وقت خود را تلف نکرده از ارتباط با ایشان چشمپوشی میکند به همین دلیل معمولاً اطراف فرد خودشیفته را کسانی پرکردهاند که تله نقص و شرم دارند و از این رو پتانسیل افتادن در کران پایین را دارند!
چگونه از آسیب دیدن در مقابل خودشیفتهها پیشگیری کنیم؟
ابتدا بهتر است بدانیم آسیبپذیرترین افراد در مقابل افراد خودشیفته چه کسانی هستند؟ هر چه فردی بیشتر در کران پایین باشد بیشتر پتانسیل دارد که توسط فرد خودشیفته آسیب ببینید.
البته نکتهای که وجود دارد این است که همنشینی و همزیستی گریزناپذیر با این افراد هم در طول زمان منجر به شکلگیری تله نقص و شرم در فرد میشود. مثلاً فرزند کسی که پدر یا مادرش خودشیفته است معمولاً در یکی از دو کران بالا یا پایین قرار میگیرد. یا خواهر یا برادر یا همسر فرد خودشیفته که به مدت طولانی با یک فرد خودشیفته همزیستی دارد میتواند کمکم هیپنوتیزم و سرکوب شده و به سمت کران پایین نمودار عزتنفس میل کند.
۱- تقویت عزتنفس
بنابراین یکی از اصلیترین شیوهها برای محافظت خود در مقابل این افراد تقویت عزتنفس است. تقویت عزتنفس بنیان شخصیتی ما را بهگونهای قوی میکند که مثل بیدی میشویم که از گردباد و طوفان اتهامات، سرکوبگریها، پرخاشگریها و تحقیرهای خودشیفته در امان بمانیم! تقویت عزتنفس مثل یک سپر قوی ما را بهگونهای محافظت میکند که هر تیری که خودشیفته به سمت ما پرت کند به سوی خودش بازمیگردد به همین دلیل معمولاً فرد با عزتنفس و فرد خودشیفته یا اصلاً کنار هم قرار نمیگیرند (دوستی درازمدت تشکیل نمیدهند!) یا اینکه فرد خودشیفته کنار فرد با عزتنفس نمیتواند به بازی ادامه دهد چون فرد با عزتنفس که من اسم آن را بزرگسال سالم میگذارم در بازی خودشیفته گرفتار نمیشود، فریب نقش بازی کردنهای او را نمیخورد! تحت تأثیر قرار نمیگیرد و خلاصه خودشیفته را در بازیهایش ناکام میگذارد! بنابراین اصولیترین و زیرساختیترین کار برای محافظت از خود در برابر خودشیفته تقویت عزتنفس است.
،
خیلی عالی بود، لطفا بیشتر مطلب بگذارید در این زمینه :)