یک پنجره برای بهتر زیستن

درس چهارم: اولین شرط لازم موفقیت

آخرین آزادی های انسان 

به چهارمین درس از درسهای موفقیت خوش آمدید.

در این درس به یکی از مهم ترین تفاوتهای انسانهای موفق با سایر آدمها اشاره میکنیم. ویژگی که هر انسانی که میخواد در راه موفقیت گام برداره باید اون رو داشته باشه.

فایل صوتی را در اینجا می توانید بشنوید:

متن فایل صوتی

در درسهای گذشته در مورد رویا صحبت کردیم چون همه ی ما رویاهایی داریم که به ما شوق زیستن میده و امید و انگیزه حرکت رو در ما ایجاد میکنند. یاد گرفتیم که رویاهای سیاه رو دور بریزیم و متعهدانه به سمت تحقق رویاهای سفید گام برداریم. هم چنین یاد گرفتیم که در نقطه شروع حرکتمون از درگاه لایتنهای درخواست یاری کنیم و ایمان داشته باشیم که در این راه تنها نیستیم و خدا با ما و همراه ماست.

در این درس میخواهیم روی خودمون تمرکز کنیم. روی برزگترین نقشی که خود ما در مسیر موفقیت مون داریم و اینکه چه میتونیم بکنیم. رویا تقریبا توی همه آدمها مشترکه حتی کسانی که موفق نیستند و خیلی ها هم هستند که همیشه دعاگو هستند که معجزه ای در زندگیشون رخ بده و زندگیشون متحول بشه اما آدمهای موفق یه ویژگی برجسته دارند که اونها رو متفاوت کرده. امروز میخوام در مورد این ویژگی صحبت کنم. امروز میخوام پای خودمونو وسط بکشیم و اینکه خود من، خود شما چه کاری میتونیم و باید انجام بدیم.

کشف بزرگ دکتر ویکتور فرانکل در دوران اسارت نازی ها 

برای شروع موضوع میخوام از یه داستان شروع کنم یه داستان واقعی از یه روانشناس که قبلاً در موردش با شما صحبت کردم یعنی ویکتور فرانکلل.  به شما گفته بودم که ویکتور فرانکل اسیر اردوگاه های مرگ نازی بود .. فرانکل تمام خانواده اش رو به جز خواهرش از دست داد اما این اسارت برای او درسهایی داشت که به خیلی از آدمهای دیگه هم اون درسها رو آموخت.

لازمه بدونید فرانکل قبل از اینکه به اسارت نازی ها در بیاد جزء کسانی بود که به تئوری جبرگرایی اعتقاد داشت. او با سنت روانکاوی فرویدی و این فرضیه بار آمده بود که هر آنچه که در کودکی تجربه میکنیم، منش و شخصیت ما را تشکیل میدهد و بر کل زندگی ما حکمرانی میکند. و زندگی ما توسط این محدودیت ها احاطه شده.. اما پس از اینکه فرانکل اسیر نازی ها شد یک انقلاب فکری در فرانکل ایجاد شد.

می خواهم در وبینار تقویت عزت نفس و خود باوری شرکت کنم

فرانکل یک روز خسته و برهنه در یک اتاق تنها اسیر بود ناگهان از نکته ای آگاه شد که اسم اون رو گذاشت “آخرین آزادی های انسان” او متوجه شد که نازی ها هر چند بتونن محیط او رو کنترل کنند و او را شکنجه کنند اما یک چیز رو نمیتونند کنترل کنند اینکه:

 خود فرانکل هست که تصمیمی میگیره در مقابل این شکنجه ها چگونه واکنش نشون بده..

او به قدرت آزادی انتخاب پی برد و اینکه بین اتفاقی که برای او میفته یعنی محرکها و پاسخی که خودش نشون میده یعنی واکنش فاصله ای وجود داره. و اون فاصله در ید قدرت خود فرانکله. چیزی که اسمش آزادی انتخابه.

قدرت آزادی انتخاب 

وقتی فرانکل به قدرت آزادی انتخاب پی میبره، تصمیم میگیره فکر و روح و احساسش رو ببره ورای شکنجه ها. او متوجه میشه شاید جسمش داره شکنجه میشه اما ذهنش آزاده که هر فکر و رویایی که میخواد در سرش بپرورونه.. روحش، هویتش، مال خودشه او متوجه شد که در مورد اینکه به لحاظ احساسی، عاطفی، ذهنی و اخلاقی چه رویکردی داشته باشه همه و همه وابسته به انتخاب خودشه نه شکنجه ی زندانبانها… او در پس شکنجه ی نازی ها به اختیار پی برد، به آزادی پی برد و به قدرت درونی خودش برای اینکه انتخابهای متفاوتی داشته باشه پی برد..

لازمه بگم که در اردوگاههایی که او بود زندانبانها زندانی ها رو به جون هم می انداختند و فضایی ایجاد که میکردند که زندانی ها حتی روح خودشون و اخلاقیات خودشون رو بفروشند تا شانس زنده موندشون رو افزایش بدن… اما به دیگران کمک میکرد تا در رنج خودشون معنایی پیدا کنند و در زندانی بودن خودشون منزلتی بیابند..

در اون شرایط خفت بار فرانکل با موهبت خود آگاهی که داشت یک اصل مهم رو درباره نهاد انسان کشف کرد و اون این بود که :

میان محرک و واکنش، آدمی آزادی انتخاب داره

موهبت ویژه انسانها

همان موهبتی که از ما یک انسان منحصر به فرد میسازه و ما رو از بقیه جدا میکنه.. او متوجه شد که ما دارای خودآگاهی هستیم به این معنی که میتونیم ناظر بر خویشتن باشیم ما دارای تخیل هستیم و میتونیم ورای موقعیتهای فعلی رو ببینم، با صاحب وجدانیم و میتونیم درست رو از نادرست تشکیل بدیم و ما دارای اراده ی مستقل هستیم و میتونیم مستقل از شرایط موجود آینده ای که میخواهیم رو برای خودمون بسازیم. ما میتونیم از غرایز خودمون فراتر بریم. از آموزشهایی که می بینیم فراتر بریم. ما به عنوان یک انسان میتونیم خودمون مسئولیت زندگیمون رو به عهده بگیریم. شاید به یک حیوان بشه یک سری آموزشهایی رو داد. اما حیوان نمیتونه مسئولیت آموزش دیدن خودش رو به عهده بگیره ولی ما انسانها میتونیم مسئولیت آموزش دادن به خود، مسئولیت انتخاب، مسئولیت رشد و مسئولیت ترقی خودمون رو به عهده بگیریم.

مسئولیت پذیری و عامل بودن شرط لازم موفقیت 

اونچه که نیاز داریم بیاموزیم اینه که در مسیر موفقیت اولین کاری که باید بکنیم اینه که عامل باشیم. عامل بودن یعنی اینکه مسئولیت زندگیمون رو خودمون به عهده بگیریم و بدونیم که

رفتار ما نتجیه تصمیمات ماست نه زاییده شرایط ما

واژه مسئولیت یعنی responsibility از ریشه ی responsive هست به معنی پاسخگو بودن. مسئولیت یا responsibility یعنی توانایی پاسخگو بودن.. یعنی اینکه ما توانایی داریم که پاسخ خودمون به شرایط و محیط را انتخاب کنیم. این ما هستیم که انتخاب میکنیم چه رفتاری ازخودمون نشون بدیم.

انسان عامل کسی است که رفتارش حاصل انتخاب آگاهانه خودش و مبتنی بر ارزشهای درونی خودشه، نه نتیجه ی اوضاع و شرایط و نه مبنی بر احساسات خام

یکی از ویژگی های انسانهای موفق اینه که انسانهای عاملی هستند اونها خودشون تصمیم میگیرند که چه زندگی برای خودشون بسازند اما در مقابل آدمهای موفق آدمهایی هستند که دوست دارند خودشن رو قربانی شرایط جلوه بدن.. این افراد واکنشی هستند. واکنشی یعنی کسی که رفتارش تابع شرایط محیطه. . اگه هوا  خوب باشه حال اونم خوبه و اگه هوا بد باشه حال اونم بده اگه مردم باهاشون خوب تا کنند اونا هم خوبند اما اگه مردم بد تا کنند اونا هم بدن.. اگر خانواده مرتب تشویقش کنند و بهش آفرین بگن خوبن اما خدا نکنه ازش انتقاد کنند.. اگه خانواده همه ی امکانات رو به پاش بریزن خوبه اما خدا نکنه خانواده نخواد یا نتونه که امکانات در اختیارش بزاره..

و بدتر از اون کسانی که بخاطر بی مسئولیتی و انتخاب های نادرست دائم خودشون شرایط خودشون رو بدتر و بدتر از قبل میکنند و دوست دارند تصویر یک قربانی از خودشون نشون بدن کسی که قربانی شرایط سخت زندگیشه .. قربانی اینکه پاییین شهر زندگی کرده، قربانی اینکه فرزند طلاق بوده، قربانی اینکه پدرش معتاد بوده و یا حتی قربانی شرایط خیلی سبک تر .. مثلا اینکه در کودکی اونقدر که باید مورد توجه نبوده و چیزهایی شبیه به این.. یا باباش اونقد که باید پولدار نبوده..

اما انسانهای عامل عکس این هستند، اونها هرگز تابع شرایط و محیط نیستند.. مستقل از ارزشهای محیط، ارزشهای عمیق و اصیل خودشون رو دنبال میکنند، وجود اونها تابع ارزشهای اونهاست.. اونها مستقل از شرایط و اوضاع و محیط مبتنی بر ارزشهایی زندگی میکنند که به دقت انتخاب کردند.

افراد واکنشی خودشون شرایطی فراهم میکنند که مورد آزار محیط قرار بگیرند و بعد خودشون شکایت و گله میکنند اما افراد عامل اجازه نمیدن…

نکته ی مهمی که وجود داره اینه که مادامی که فردی صادقانه نگه “اونچه امروز هستم نتیجه ی انتخاب های دیروز منه” نمیتونه این رو بگه گه ” پس از امروز انتخاب های دیگه ای میکنم ”

اگر حاضر باشید این حقیقت تلخ رو بپذیرید که هر مشکل و ناراحتی که دارید نتیجه ی انتخاب خودتون بوده اونوقت میتونید انتخاب کنید که خوشبخت و موفق باشید.. میتونید انتخابهای بهتر کنید.

اگر نگاه ما به شرایط سخت، نگاه یک انسان عامل باشه، اونوقت به جای اینکه شرایط رو ملامت بکنیم به این فکر میکنیم که در بوته ی چه آزمایش هستم و قراره در این شرایط سخت چه چیزی رو یاد بگیرم و چه تغییر رو در خودم ایجاد بکنم.

تمرین

از شما میخوام که قلم و کاغذی بردارید و چند مورد از مهمترین مواردی که شما را ناراحت کرده و رنجونده و ازش شکایت دارید بنویسید.

سپس به این سوال پاسخ بدید که من چه نقشی در بوجود اومدن این شرایط داشته و دارم.

و در نهایت به این پاسخ بدید که چه انتخاب های متفاوتی و چه کارهای متفاوتی میتونستم که انجام بدم که به نتیجه ی دیگری ختم میشد

دیدگاه‌ها

*
*