یک پنجره برای بهتر زیستن

موفقیت کی قرار است از راه برسد؟

موفق - موفقیت

یکی از مهمترین سوالاتی که از طرف مخاطبانم با آن روبرو می شوم این است که بسیاری از آنها در سنی هستند که انتظار دارند از میوه ی تلاشهایشان بهره ببرند، اما احساس می کنند زحماتشان به جایی نرسیده است. آنها مرتب گذشته ی خود را مرور می کنند تا خود یا دیگری را سرزنش کنند. موفقیتهایی که به دست آورده اند به چشمشان نمی آید و در عوض به شکست ها و نداشته ها چشم دوخته اند و فکر می کنند باید دوباره از صفر شروع کنند. برخی از آنها شکایت دارند که علیرغم موفقیتهایی که داشته اند کماکان اعتماد به نفس ندارند و احساس می کنند از دیگران کمترند. سوال اغلب آنها این است که با این همه احساسات منفی و نامطلوب چه کنیم؟ با این افکار آزاردهنده چه کنیم؟ مهم تر از همه اینکه اساسا کی قرار است به موفقیت برسیم؟

 

اشتباه رایج ما پیرامون موفقیت 

نکته ی اصلی اینجاست:

آنچه اغلب ما در پی آن هستیم و به اشتباه آن را موفقیت می نامیم احساس رضایت است

و آنچه به اشتباه عدم موفقیت می نامیم احساس نارضایتی است.

ما در زندگی تلاش می کنیم به اهدافی دست پیدا کنیم تا آن اهداف به ما احساس رضایت دهد. اما وقتی علیرغم رسیدن به آنها به احساس رضایت نمی رسیم، دستاوردهای خود را کوچک و بی ارزش قلمداد می کنیم و خود را یک شکست خورده می پنداریم. این بار اهداف بالاتری انتخاب کرده برای آنها تلاش می کنیم اما حتی اگر به این اهداف برسیم هم دوباره گرفتار سناریوی قبلی می شویم. کماکان به احساس رضایت نمی رسیم و نهایتا این احساس نارضایتی درونی را عدم موفقیت می نامیم. ما در یک چرخه ی من بدو آهو بدو گرفتار می شویم و هر چه بیشتر حریصانه به دنبال موفقیت می دویم موفقیت هم شتابزده تر از ما دور شده فاصله می گیرد.

 

در جستجوی موفقیت!

بسیاری هستند که در این بازی محکوم به شکست گرفتار می شوند. آنها همچون سرگشته ای پریشان حریصانه به دنبال موفقیت می دوند و در این میان بخشی از زندگی خود را در میانه راه جا می گذارند. سلامتی، آرامش، خوشبختی و عشق را در میانه راه جا می گذارند تا در پی موفقیتی بدوند که هرگز قرار نیست به آن برسند. چرا هرگز قرار نیست به آن برسد؟ چون موفقیت را با احساس رضایت اشتباه گرفته اند. شاید در هدف فعلی خود موفق شوند اما چون آن موفقیت آنها را راضی نمی کند هدفی دیگر انتخاب می کنند. به این ترتیب در پس فتح هر قله ای آن قله بی ارزش می شود و فرد به سراغ فتح قله ای دیگر می رود و خلاصه پیر می شود در عمری که مرتب صرف این شاخه آن شاخه پریدن ها و فتح قله های متوالی شده است. نه آرامشی هست نه احساس رضایتی و نه احساس خوشبختی.

در مقابل کسانی را می بینیم که در جایگاه به ظاهر کوچکی که هستند خرسندند. آنها به معنای واقعی زندگی میکنند. زندگی آنها لذت بردن از لحظه های حال است، مشعوف شدن از موفقیتهای کوچک و بزرگشان، به خود بالیدن و مسرور بودن. نه اینکه خود را گول بزنند و الکی خوش باشند . شادی و خوشی آن ها حقیقی است. آنها مثل خوش خوراکی که لقمه لقمه ی غذایش را مزه مزه می کند از همه اتفاقات زندگیشان از دوستی ها، از لحظات کار، از فامیل لذت می برند، حتی مثل “آقای همساده” از مشکلات جک می سازند و از آن عبور میکنند. چه تفاوتی بین این دو دسته هست؟

 

تفاوت موفق های افسرده با افراد خوشبخت و شاد

تفاوت این دو دسته به این حقیقت بر می گردد که

احساس رضایت یک حس درونی است که از درون ما تغذیه می شود نه از بیرون.

موفقیتها و دستاوردهای کوچک و بزرگ دنیای بیرون و تمجیدهای انسانهای اطراف مثل شعله ی کوچک یک دانه کبریت گذرا است. لحظه ای شعله می کشد و خاموش می شود. مدتی سرور، شادی و احساس افتخار در ما ایجاد می کند و بعد فروکش می کند.

افراد زیادی با من تماس می گیرند که جملگی گرفتار همین مسئله هستند. آنها می توانند موفقیتهایشان را در قالب استانداردهای دنیای بیرون لیست کنند مثلا بگویند رتبه اول دانشگاه هستند، در فلان رشته تحصیل کرده اند، فلان شغل و فلان درامد را دارند اما نمی توانند احساس موفقیت کنند. همیشه در وجودشان حفره ای هست که آزارشان می دهد یک نقطه ی خالی که انگار هیچ یک از افتخاراتشان آن را پر نمی کند. همیشه کسی بهتر از انها هست که خود را با او مقایسه کرده احساس کوچکی کنند. همیشه دلیلی دارند برای اینکه به خود شلاق بزنند و خود را سرزنش کنند. بسیاری از آنها در حسرت راههای متفاوتی هستند که می توانستند طی کنند.  مثلا معلمی که همیشه در حسرت است که چرا مهندسی نخوانده و مهندسی که در حسرت است چرا تربیت معلم نرفته، افراد با استعدادی که متاسفند چرا پزشکی نخوانده اند و پزشکان پرشکایتی که احساس می کنند عمرشان در این راه پر سودا هدر رفته. خلاصه این افراد سالهایی از عمرشان را که باید صرف بهره برداری از تلاشهایشان کنند صرف سرزنش خود و دیگران کرده به تلخی سپری می کنند.

 

 

راز نهفته ی خوشبختی 

خوب مشکل کجاست؟ راز آنها که از بودنشان و جایگاهشان راضی هستند چیست؟ چه چشمه ای در وجود آنهاست که احساس ارزشمندی درونشان را مرتب تغذیه می کند و به آنها غنای درونی می بخشد؟ آن چشمه ی جوشانی که باید در خود تقویت کنم عزت نفس است، یک احساس ارزشمندی درونی که وابسته به رخدادهای بیرونی نیست، وابسته به یک نگاه تحسین برانگیز کارفرما نیست، وابسته به میزان حساب بانکی نیست، وابسته به ماشین مدل بالا، وابسته به دماغ عمل کرده، وابسته به داشتن همسر باکلاس و وابسته به رشته ی تحصیلی دهن پر کن نیست.

عزت نفس آن شاخص سلامت روان است که به من کمک می کند از آنجه هستم لذت ببرم.

به من کمک می کند به تلاش برای شکوفا کردن استعدادهایم بپردازم بدون آنکه خود را با نتیجه ی تلاشهایم ارزشیابی کنم و به خودم برچسب بزنم.

اگر به موفقیتی رسیدم به خودم افتخار کنم بی آنکه فکر کنم از دیگران برترم. بالعکس اگر “از اسب افتادم” شکست را بپذیرم بی آنکه فکر کنم از “اصل افتاده ام”. خودم را با پیروزی ها و ناکامی هایم ارزیابی نکنم. بدانم من مساوی با آنها نیستم. بدانم شکستها و موفقیتهای من مثل موهای سرم که رشد می کنند، کوتاه می شوند و دوباره رشد می کنند در جریانند بدون اینکه از من چیزی کم کنند. بدانم شکستها و پیروزهای من مانند سلولهای بدنم هستند. همانطور که سلولهای بدنم از نوزادی تا کنون بارها و بارها تغییر کرده اند، هویت من را تغییر نداده فقط به رشد من انجامیده اند، جریان شکستها و پیروزهای من نیز قرار نیست از هویت من چیزی کم کند بلکه فقط قرار است مرا رشد دهد.

 

نویسنده: مرضیه فاطمی

مدرس عزت نفس

منبع: مجله راز

دیدگاه‌ها (1)

*
*

    سعید زمانی مهمان بهمن ۲, ۱۳۹۶ پاسخ

    با عرض سلام و خسته نباشید.
    به نظرم خیلی کلی مطلب را تفسیر کردید که برداشت های متفاوتی میشود.
    زندگی به نظر من یعنی تلاش تلاش تلاش.تلاش برای شناخت خود و محیط اطراف.زندگی یعنی عرفان.
    همین عرفان و شناخت به من میگوید بای همه نیازهای خودم را ارضا کنم.نیاز به تفریح و خواب و جنسی و ..... .درک درست از این نیازها مستلزم تلاش برای شناخت انها است.مثال ساده:شب حین خواب جای تاریک بخوابید تا سلولهای بدن استراحت کنند.پس باید تمام زندگی صرف شناخت شود تا به ارامش بیشتر دست یابیم.