اهمیت هنر زنانه در زندگی مشترک
چند روز پیش در مهدکودک کنار دفتر کارم یک دختر بچه ی دوستداشتنی توجهم را جلب کرد. خانمی که کنار او بود گفت: “این دختر تازه امروز به جمع ما پیوسته است. بعد از اینکه پدرش رفت خیلی گریه کرد و به سختی توانستیم او را آرام کنیم. مادرش طلاق گرفته و رفته است. مادرش میتوانست تا ۷ سالگی او را نزد خود نگه دارد، اما آن زن رفته و مراقبت از او را به پدرش سپرده است.” خیلی ناراحت شدم، اما واقعیت این است که این روزها از این کودکان کم نمیبینیم. یکی پدرش زندگی را رها کرده دیگری مادرش. یکی هم هست که در میدان جنگ پدر و مادرش در حال زندگی است. ناگفته نماند پدر و مادران زیادی هم هستند که در تلاشاند با انواع و اقسام کلاسهای آموزشی به رشد و پیشرفت فرزندانشان کمک کنند. اما به نظر من اولین و مهمترین کاری که یک پدر و مادر میتوانند برای فرزندانشان انجام دهند این است که یکدیگر را دوست داشته باشند و زندگی خوبی در کنار هم بسازند. یک کانون گرم خودش بستری است برای پرورش ویژگیهای مثبتی همچون عزت نفس، تجربهی دوست داشتن و دوست داشته شدن و یک شروع همهجانبه برای رشد در ابعاد مختلف زندگی. اما یک نکتهی بسیار مهم باقی مانده است. بخش عمدهای از ایجاد یک کانون گرم به پاسخ این سؤال ارتباط پیدا میکند که:
آیا زن عشق و محبتی که در زندگی انتظار دارد را دریافت میکند؟
زنها در مواجهه با نارضایتیهای زندگی مشترک به گونههای مختلف پاسخ میدهند. برخی تمام هم و غم و انرژی خود را معطوف فرزندانشان میکنند تا از نارضایتیهای زندگی مشترک فرار کنند؛ راهکاری که هر چند بهتر از سایر گزینههاست آسیبهای خود را دارد. برخی دیگر اما وقتی از شوهر بیزار میشوند از کل زندگی و هر چه در آن است هم بیزار میشوند. تبدیل میشوند به مادرانی که حوصله ندارند به بچهها برسند. اعصاب کافی ندارند تا شیطنتهای کودکانشان را تحمل کنند. افسرده میشوند و حتی اگر فرزندشان شبیه پدر باشد از او هم زده میشوند.
اگر بخش عمدهای از رسالت بزرگ تربیت فرزند به مادر سپرده شده باید زیرساختهای آن هم فراهم باشد. و زیرساخت آن دریافت عشق و محبت در زندگی است. اگر از یک زن انتظار عشق، محبت و صبوری داریم باید لوازم آن را هم فراهم کنیم و لوازم آن عشق و محبت شوهر نسبت به زن است، محبتی که در زندگی جاری است. اما نکتهی مهمی هست که میخواهم اینجا به آن اشاره کنم:
بخش عمده ای از این عشق و محبت را زن با هنر زنانه خودش به زندگی می آورد.
نمیشود یک گوشه نشست و غر زد و انتظار داشت که مرد با خودش عشق و محبت بیاورد. این زن و هنر زنانه اوست که عشق را در زندگی زنده و پویا نگاه میدارد.
موضوعی وجود دارد و آن اینکه زن نمیتواند به اصرار مردی را عاشق کند. حتی یک زن نمی تواند از شوهری که مطمئناً عاشق اوست به زور محبت و توجه دریافت کند. اینجاست که تفاوت زنهای موفق با سایرین مشخص می شود. زنان موفق بی آنکه به اصرار و التماس متوسل شوند، بی آنکه درگیر ترس از طرد شدن باشند و بی آنکه افسرده و تنها باشند زندگی خوبی دارند و مورد عشق و توجهاند. چرا؟ چون آنها رازهای ارتباط موفق با شوهر و دریافت عشق و محبت از ناحیه ی او را می دانند. چون آنها مزین به هنر زنانه هستند. هنری که فقط طنازی و عشوهگری نیست، بلکه درایت ارتباط با مرد است. منظورم از درایت رفتار توأم با شناخت نسبت به خود و همسر است. اینکه من که هستم و چه نیازی دارم. همسرم کیست و چه نیازی دارد. و نهایتاً اینکه ما در این کانون خانواده چه خواستگاهی داریم و به چه سمتی میرویم. و حالا ما دو نفر از دو دنیای متفاوت که بر سکان یک زندگی مشترک ایستادهایم چطور این سکان را به سمت درست هدایت کنیم.
وقتی صحبت از مقوله هایی چون رازهای زنانه، زن خوب و رازهای دلبسته کردن شوهر به گوش می رسد معمولا یکی از این دو مقوله به ذهن می رسد. اولی راههایی برای جلب عشق، توجه و محبت مرد و دومی راههایی برای تحت کنترل و سیطره در آوردن او. برخی زن خوب بودن را با تلاش بی حد و حصر برای جلب رضایت و توجه مرد اشتباه می گیرند. برخی دیگر هنر زنانگی را در زیبایی و آراستگی و طنازی خلاصه می کنند و خود را در حد یک عروسک زیبای بی مغز و گوش به فرمان تنزل می دهند. برخی دیگر اما از آن سمت پشت بام می افتند و به خیال خود به فکر قبضه کردن مرد و به سیطره در آوردن او با استفاده از تکنیکهای دلفریبانه می افتند.
سه وجه بسیار مهم هنر زنانه
اما به زعم من هنر زنانه سه وجه بسیار مهم دارد. وجه اول “من” هستم و تمام آنچه من را می سازد. اینکه چه چیز مرا خوشحال می کند، چه چیز به من احساس رضایت می دهد. چه ارزشهایی هست که در زندگی ام دوست دارم به آنها دست یابم. چه اهداف، آرزوها و برنامه هایی دارم که مستقل از مسئله عشق به من حس خوب موفقیت و خوشبختی می دهد. دومین وجه “همسر من” است. اینکه او در زندگی فردی و حرفه ای خودش چه مسیری را دنبال می کند؟ او چه خواسته ها و نیازهایی دارد. او چه اهداف، آرمانها و آروزهایی دارد. و سومین وجه هنر زنانه “ارتباط” ما در بستر ازدواج و کانون خانواده است. اینکه به عنوان دو جنس مخالف در این ارتباط چه تفاوتهایی داریم که باید لحاظ کنیم. چه تفاوتهایی در شیوه سخن گفتن، در شیوه عشق ورزیدن و ابراز احساسات ما هست که باید مورد توجه قرار دهیم؟ اینکه به عنوان دو انسان چه تفاوتها و شباهتهایی داریم. چه خواستگاههای مشترکی داریم؟ و چگونه می خواهیم زندگی را مدیریت کنیم تا در آن هر یک از ما مسیر تکامل خود را به بهترین شکل طی کنیم.
بنابراین اگر ازدواج و تشکیل خانواده را گذرگاهی برای رشد روحی و شخصیتی خود، همسر و فرزندانمان بدانیم، آن وقت نگاه ما به مقوله ی هنر زنانه تغییر خواهد کرد. هنر زنانگی هنری است که به ما می آموزد نگاهی کل نگر داشته باشیم و خود، همسر و فرزندانمان را هم در چارچوب ازدواج و هم خارج از آن لحاظ کنیم و نهایتا یک رابطه برد- برد تشکیل دهیم که در آن همه برنده هستند. هیچ کس پله ی ترقی دیگری نیست، هیچ کس قربانی پیشرفتهای دیگری نیست بلکه همه برنده هستند .
دیدگاهها (0)