وقتی اعتماد به نفس برای خوشبختی کافی نیست
در کارنامه زندگی ام دستاوردهای زیادی هست که با تلاش و اعتماد به نفس برای به دست آوردنش جنگیده ام. عناوین ارزشی که سفت و سخت برایشان جنگیدم تا به دستشان بیاورم. اکنون اما فقط به یک خط پر افتخار در رزومه ام تبدیل شده است! همین و بس.
چند سال پیش که برای تحصیل در مقطع فوق لیسانس وارد دانشگاه شدم به خودم قول دادم که یک دانشجوی فوق العاده باشم. از همان ابتدا تمرکز را روی مطالعه ی کتابهای رفرنس انگلیسی گذاشتم. روی پروژه ها و تمرینات کار می کردم. هر روز به دانشگاه می رفتم و تمام وقت روی درسها کار می کردم. با این وجود هر امتحان برای من یک غول بود. برای هر امتحان اضطراب و استرس زیادی را تجربه می کردم و دست آخر هم نمره ای از جنس ۱۸-۱۹ که برای رشته ی مهندسی یک نمره ی عالیست می گرفتم!
دوران ارشدم به کار کردن (روی پایان نامه) در روزهای تعطیل گذشت. به گاه فشرده کار کردن و گاه افسرده و ناراحت شدن. گاه با شور و انرژی کار کردن و گاه غمگین و ناراحت یک گوشه کز کردن. اما به هر ترتیب با کسب رتبه ی اول و معدل عالی به پایان رسید.
روزهای تعطیل را در دانشگاه روی پایان نامه ام که به قول استادم فراتر از پایان نامه ارشد بود کار کردم. برای نوشتن آن بیش از ۳۰ مقاله ی معتبر را خواندم و بیش از ۱۰۰ صفحه گزارشهای انگلیسی نوشتم که دست اخر از آن با هزار زور و زحمت یک مقاله ژورنال ISI و سه مقاله کنفرانس استخراج شد. اما وقتی که برای استخدام در شرکتها به آنها استناد کردم دانستم که برای آنها این مقاله ها پشیزی نمی ارزد!
رزومه ام پر از خط نوشته های پر افتخاری است که برای هر یک کلی جنگیده ام. کلی حرص خورده ام. کلی استرس را به جان خریده ام :
یک مقاله ژورنال ISI و سه مقاله کنفرانس
مدرک GRE
پذیرش دانشگاه انگلستان
و حالا آن ها فقط یک خط بی نام و نشان در یک رزومه هستند نه چیزی بیشتر.
وقتی عزت نفس ما از برخی جهات نقص دارد احساس ارزشمندی ما به رسیدن به اهدافی گره می خورد که برای خود انتخاب کرده ایم. مهم نسیت چقدر کار می کنیم چه گذشته ای داریم و در چه شرایطی هستیم، فقط و فقط رسیدن به اهداف است که به ما احساس ارززشمندی می دهد. اهدافی سخت و سطح بالا که رسیدن به آنها برای ما موفقیت و نرسیدن به انها شکست است.
اما واقعیت این است که ما وارد یک بازی خطرناک با خودمان می شویم که هر دو سر آن شکست است. اگر به اهداف خود نرسیم یک شکست خورده ایم که احساس ارزشمندی مان پیش از پیش خدشه دار می شود. اما اگر برسیم چه؟ نکته اصلی داستان همین جاست. اگر برسیم کل آن هدفها و موفقیتها به یک باره مثل یک حباب ناپدید می شوند! فقط به ما یک شادی لحظه ای می دهند و برای چند صباحی ما را دلخوش می کنند. اما بعد انها تنها به یک خاطره ی ساده و بی ارزش تبدیل می شوند و بازی از نو شروع می شود! هدفهای سخت و جانفرسایی که برایش خودمان را کشته بودیم حالا تبدیل می شوند به تعدادی داشته های سطح پایین و پیش پاافتاده!
جایگاه اعتماد به نفس و عزت نفس در زندگی ما
وقتی عزت نفس ما به جهت حرمت نفس ضعیف است مهم نیست که چقدر موفق باشیم. مهم نیست که چقدر باهوش و توانمند باشیم و حتی چقدر اعتماد به نفس داشته باشیم. در هر صورت ما خوشبخت نیستیم. احساس رضایت، خوشی و خوشبختی در زندگی ما جایی ندارد. زندگی برای ما عرصه جنگ است. جنگ برای اثبات آنچه هستیم به دیگران. یک روز به پدر و مادر. یک روز به معلم و استاد. یک روز به کارفرما و همینطور به هر آدمی در زندگیمان که با او برخورد می کنیم. در حالی که آنکه بیش از همه نیاز دارد توجیه شود خودمان هستیم نه دیگران!
دوستی از من می پرسید چرا عزت نفس را انتخاب کردی؟ و من میگویم عزت نفس را انتخاب کردم چون آن دقیقا چیزی بود که خودم پیش از همه در مورد آن احساس نیاز کردم. وقتی به واقع دانستم که مسئله اصلی در زندگی من چیست!
تفاوت عزت نفس با اعتماد به نفس
برخی عزت نفس را با اعتماد به نفس اشتباه می گیرند. در حالی که من اعتماد به نفس بالایی داشتم. من به هوشم، به ذکاوتم و به توانایی ام برای رسیدن به اهداف و جنگیدن با چالشها ایمان داشتم. اما مسئله چیز دیگری بود: عزت نفس
اکثر افراد از واژه کمبود عزت نفس استفاده می کنند در حالی که مسئله اصلی نقص در عزت نفس است نه کمبود عزت نفس. چه اینکه ممکن است ما در برخی ابعاد عزت نفس قوی باشیم و در برخی ابعاد عزت نفس ضعیف! اما نهایتا همان ابعاد ضعیف یقه ی ما را می گیرد!
اگر در تلاشم که یک زندگی خوب برای خودم بسازم . اگر هدفمند هستم و مسئولیت رویاهایم را می پذیرم من به برخی جهات عزت نفس بالایی دارم. اما اگر زندگی من تیره و تاره است، اگر احساس رضایت و خوشبختی در درون من نیست. اگر گاه افسردگی یاس و اضطراب در وجودم لانه می کند یعنی یک جایی عزت نفس من دارد می لنگد!
بچه که بودم، زمانی که انقدر کودک بودم که تازه قلم دست گرفته بودم و نقاشی می کشیدم یک بار تصویری از خودم کشیدم. تصویری که هنوز که هنوز است در ذهنم روشن و واضح است. یک دایره و دو چشم که سرم بود و یک مستطیل خیلی بزرگ که قد و دست و پایم بود. آن نقاشی یادم است چون برادرم وقتی آن را دید با نگاهی حاکی از تعجب به من چشم دوخت و گفت یعنی این تویی؟ چه ناموزون! و بعد من دوباره نگاهی از بالا به نقاشی ام کردم و دیدم که خدای من چقدر ناموزون است! دست و پایم خیلی بزرگ و سرم کوچک بود! حالا گاهی که به زندگیم نگاه می کنم احساس می کنم همینقدر ناموزون است! وقتی به یک فکر و یک ایده سفت و سخت می چسبم و از بقیه ی زندگیم غافل می شوم احساس می کنم زندگی ام به همین زشتی و ناموزونی است! مثلا وقتی تصمیم گرفتم روی تحصیل تمرکز کنم. از مشغول شدن به کار اجتناب کردم و همه ی زندگیم درسم شد زندگی من خیلی خیلی شبیه همان عکس ناموزون بود! در دنیایی از توهم! جایی که واقعیتهای زندگی نبود! و حالا هنوز هم گاهی در زندگی رد پای این تصویر ناموزون را می بینم!
و این تصویر ناموزون به دلیل نقص در عزت نفس است! وقتی عزت نفس ما نقص دارد به دنبال چیزهایی در دنیای بیرون هستیم که خلاءهای درونی ما را بپوشاند. برای هر کسی این دستاویزها مخصوص اوست. برای یکی علم است برای یکی ثروت است برای یکی قدرت یکی شهرت و یکی زیبایی!
دغدغه ی یکی می شود ماشین مدل بالا
دیگری می شود به روزترین تیپ و لباس و ساعت
برای یکی می شود بهترین مدرک و بالاترین تعداد مقالات
و …
به قولی فقط شکل عروسکهایمان تغییرمیکند. اما همه ی انها یکی است. همه ی انها دستاوردهای بیرونی برای پرکردن خلاءهای درونی است. که نهایتا هیچ یک این خلاءها را پر نمیکند. هیچ یک به ما احساس رضایت نیم دهد. هیچ یک شادی لذت و خوشبختی را دل دل ما بیدار نمی کند.
انگیزه و هدف در انسانهای با اعتماد به نفس بالا و عزت نفس پایین
خوب پس یعنی چه؟ یعنی کسی که عزت نفس دارد هدفی ندارد؟ انگیزه ای برای تلاش ندارد؟ خودش را خوب و عالی می داند و دلیلی برای تلاش بیشتر ندارد؟!
نه هرگز !
اما یک تفاوت بنیادی و بزرگ وجود دارد بین هدفمندی و تلاش فرد با عزت نفس و فرد بدون عزت نفس.
برای فرد بدون عزت نفس همه ی هدفها نهایتا برای این است که ثابت کند که انسان ارزشمندی است به خودش و به دیگران. و این احساس ارزشمندی هم همانطور که گفتم در عمل هیچ گاه و با رسیدن به هیچ موفقیتی محقق نمی شود..
برای فرد با عزت نفس اما، هدف چیز دیگری است. هدف اثبات وجود نیست بلکه هدف ابراز وجود است! یعنی فرد با عزت نفس خودش را بذری می داند که باید تبدیل به میوه شود. خودش را درختی می داند که باید با میوه هایش به دیگران ثمر برساند. پس تلاش می کند برای خودشکوفایی برای خدمت به انسانها . تلاش می کند برای یک معنا و یک مفهوم ارزشمندتر برای یک رسالت بزرگتر.. تلاش می کند برای اینکه خودش را و قابلیتها و اسعدادهایش را متجلی کند. تا از پرتو آن تجلی هم خودش رشد کند و هم دیگران..
دنیای با فرد با عزت نفس بالا
دنیای فرد با عزت نفس دنیایی شیرین و لذت بخش است. احساس خوشبختی و ارزشمندی او در گرو رسیدن به اهدافش نیست. بلکه همین که در مسیر ارزشهایش گام برمی دارد خوب است. هر روز او برای بهترین روز است.
او در سکون و آرامش با خویش است. در تشویش و اضطراب اثبات خود به دیگران نیست. در تشویش و اضطراب رسیدن بی قید و شرط به هدفش نیست. او از مسیر لذت می برد نه فقط از مقصد. برای او موفقیت یک مسیر است نه یک مقصد.
دنیای با عزت نفس دنیایی است که دوست دارم همه تجربه اش کنند. و دوست دارم در این مسیر که در راه تقویت عزت نفس بر میدارم شما را هم با خود همراه کنم .
نویسنده: مرضیه فاطمی
مربی عزت نفس
دیدگاهها (0)