عقل و احساس، کدام در موفقیت تاثیرگذارتر است؟
جنگ بین عقل و احساس همیشه وجود داشته است. عده ای خواسته اند عقل را برتر جلوه دهند و عده ای احساس را. به اغلب ما یاد داده اند که برای پیشرفت و موفقیت باید از عقل، منطق و اندیشه خود استفاده کنیم، احساساتی نباشیم و خود را به دست احساسات نسپاریم. گاهی به قدری در این موضوع اغراق صورت گرفته که اغلب ما مهار و مدیریت احساسات را با سرکوب احساسات و به بند کشیدن آن اشتباه گرفته ایم.
آیا عقل و درایت به معنی به بند کشیدن احساسات است؟
فکر کرده ایم عاقل بودن و دور اندیشی به این معناست که احساسات را خفه کنیم. بسیاری از ما در فرایند بزرگ شدنمان احساسات بسیاری را در وجودمان سرکوب کرده ایم. در کتاب هفت راز دلبسته کردن شوهر در مورد عوارض سرکوب احساسات صحبت کرده ایم. در بسته آموزشی زن موفق در زندگی مشترک نیز به انواع روشهایی که بر روی احساساتمان سرپوش می گذاریم و خود را فریب میدهیم پرداخته ایم. بنابراین در این مجال نمی خواهیم به این بحث بپردازیم. امروز میخواهیم به نقش احساسات در زندگی بپردازیم، به تقابل عقل و احساس و اینکه احساس در کجای زندگی ما خودش را نشان میدهد.
انیمیشن تقابل عقل و احساس
انگیزه نوشتن این مقاله از دیدن این ویدیو شکل گرفت:
این انیمیشن زیبا در ذهن من این دیدگاه را ایجاد کرد که چقدر احساس، لذت و تفریح به زندگی ما رنگ و معنا می بخشد. بواسطه ی احساسات است که ما حس خوشبختی یا بدبختی را تجربه میکنیم. چه میشود اگر من یک جراح قلب باشم ولی این شغل به من احساس خوبی ندهد؟ در اینصورت مهم نیست که چقدر دیگران مرا موفق ارزیابی کرده و ستایش کنند. مهم این است که من احساس خوشبختی نمی کنم.
تاثیر غیر قابل انکار احساسات در زندگی
احساسات به زندگی ما رنگ و معنا می دهند. تجربه ی شخصی من به من نشان داده که احساسات حتی تمرکز، هوش و گیرایی مرا زیاد می کنند. زمانی که احساسات مثبت مثل علاقه، انگیزه و اشتیاق را تجربه میکنم باهوش تر می شوم و با بازدهی بیشتری عمل میکنم.
جالب اینکه حتی زمانی که کسی مرا به مبارزه بطلبد یا عصبانی کند یا حتی زمانی که کسی مرا تحقیر کرده است ( خاطرات ایام مدرسه!) معمولا تمرکز و گیرایی من افزایش می یابد. بنابراین قابل انکار نیست که احساسات در عملکرد ما بسیار تاثیر گذارند. احساسات به زندگی ما رنگ می بخشند.
سوال مهم و همیشگی مهران مدیری در برنامه دور همی
یکی از سوالاتی که همیشه مهران مدیری در برنامه دورهمی از مهمانان می پرسد این است آیا احساس خوشبختی میکنید؟ متاسفانه خیلی مهمانان، علیرغم اینکه در کارشان موفق هستند و محبوبان و طرفداران زیادی دارند می گویند نه. احساس خوشبخی تابع عوامل متعددی است که از بحث این مقاله خارج است اما به هر ترتیب یکی از واژگان این عبارت دو کلمه ای احساس است و نشان می دهد حس ماست که خوشبختی یا بدبختی ما را تجربه می کند، نه استانداردهای دنیای یبرون. این یک مولفه درونی و تابع احساس است.
آیا می توان بدون احساس خوشبخت بود؟
احساس مثل طعم غذاست. فرض کنید لذت بویایی و چشایی ما را از ما بگیرند. سپس خوشمزه ترین غذاها را جلوی ما بگذارند و بگویند انواع ویتامینها و مواد غذایی را دارد. چه میکنیم؟ شاید منطقا یا حتی از روی اجبار غذا را بخوریم.. اما به هر ترتیب لذتی را که قبلا تجربه میکردیم تجربه نمی کنیم. و نهایتا اینکه خوشحال نخواهیم بود.
به همین ترتیب اگر احساسات خود را سرکوب کنیم، حتی اگر بتوانیم مثل یک روبات موفقیت باشیم و به سرعت به سمت موفقیت بجهیم ولی باز هم لذت موفقیت را احساس نخواهیم کرد.
تعامل ( همکاری مثبت) عقل و احساس در انسانهای موفق
از اکثر انسانهای موفق اگر بپرسید به احساساتشان بها می دهند. کاری را انتخاب میکنند که دوست دارند و از انجام آن لذت می برند. ممکن است موقعیت های شغلی ی خیلی بهتری بهشان پیشنهاد شود اما جایی را انتخاب می کنند که در آن احساس خوبی دارند. و این بسیار مهم است.
اما آیا این به معنی کنار گذاشتن عقل و درایت و دور اندیشی است؟ نه هرگز. عقل و احساس هر دو بال پرواز ما به سمت موفقیت هستند. اجازه دهید یک تحقیق معروف که به نظرم به خوبی تعاقبل عقل و احساس را نشان می دهد را بیان کنم.
تحقیقی جالب در کودکان
در یک تحقیق معروف در دانشگاه استنفورد تعدادی کودک مورد آزمایش قرار گرفتند. به هر یک از کودکان یک شیرینی مارشمالو داده شد و گفته شد که اگر ۱۵ دقیقه از خوردن اجتناب کنند پس از ۱۵ دقیقه شیرینی دیگری به آنها داده خواهد شد.
کودکان رفتارهای مختلفی از خود نشان دادند. برخی به سرعت خوردند. برخی تا دقایق آخر صبر کردند ولی بالاخره تسلیم شدند. برخی نیز صبر کردند و نهایتا یک شیرینی جایزه گرفتند.
این کودکان در بزرگسالی دوباره مورد بررسی قرار گرفتند. مشخص شد کودکانی که در کودکی حاضر شده بودند لذت خود را برای رسیدن به یک لذت دورتر و بزرگتر به تعویق بیاندازند در زندگی موفق تر بودند.
نتیجه ی ما از این تحقیق
این تحقیق درسهای بسیاری برای ما دارد. و می توان از زوایای مختلف آن را بررسی کرد. نکته ای که می خواهم دراینجا به آن بپردازیم این است: بها دادن توام به عقل و احساس. کودکی که ۱۵ دقیقه صبر میکند و بعد یک شیرینی دیگر جایزه می گیرد کودکی است که عقل خود را به کار گرفته اما احساسش را نیز به کار گرفته است. او احساساتش را سرکوب نکرده بلکه به آن بها داده و آن را مهار کرده است. او می داند که شیرینی را دوست دارد.
این شیرینی طعم لذیذی دارد و او می خواهد آن را بخورد. اما همان احساسی که لذت خوردن شیرینی را می داند، لذت خوردن دو شیرینی را هم می خواهد! بنابراین در یک همکاری بین عقل و احساس، کودک تصمیم می گیرد صبر کند و لذتش را به تعویق بیاندازد تا یک لذت مضاعف را تجربه کند. لذت خوردن دو شیرینی! این یعنی تعامل، نه تقابل، عقل و احساس!
دسته بندی موفقیت انسانها بر اساس تقابل یا بالعکس تعامل عقل و احساس
در زندگی واقعی هم باید همینطور بود. احساسات ما دوست دارد که از زندگی لذت ببرد. دوست دارد تفریح کند. دوست دارد درآمد بالا داشته باشد، به مسافرتهای آن چنانی برود. دوست دارد مورد عزت و احترام باشد. دوست دارد افتخارات و موفقیت کسب کند و بسیاری علایق دیگر..
در عین حال دوست هم دارد که وقت تلف کند، بهانه بتراشد. زیر بار سختی و مسئولیت نرود و خلاصه تنبلی کند.
اینجاست که آدمها بر اساس تقابل یا تعامل عقل و احساس در سه دسته قرار می گیرند:
پیروی محض از احساسات
۱- دسته اول انسانهایی هستند که عقل را سرکوب کرده اند. به دنبال لذت های آنی هستند. از تلاش و مسئولیت پذیری دست بر می دارند و نهایتا به خودشان ضربه می زنند. لذتهای کوتاه و آنی به رنج و سختی بزرگ ختم میشود و بر عکس آنها را از لذت خوشبختی و موفقیت درازمدت محروم می کند.
سرکوب احساسات
۲- دسته دوم انسانهایی هستند که احساس را سرکوب میکنند. اینها معتاد کار میشوند، معتاد موفقیت و تلاش. متاسفانه احساسات سرکوب شده در وجود این افراد حس خوشبختی را از آنها می گیرد. هیچ چیز آنها را راضی نمیکند و در پی فتح هر قله ای به دنبال فتح قله ی بعد هستند. همانطور که در مقاله ی غلبه بر اضطراب و استرس گفته ایم در این افراد همیشه سیستم سمپاتیک فعال است و به همین دلیل هیشه استرس دارند. اگر یک لحظه بیکار باشند احساس غیرمفید بودند دارند و خلاصه اسیر کار می شوند.
مدیریت احساس
۳- دسته سوم انسانهایی هستند که احساسات را پذیرفته اند، به آنها بها داده اند و در زندگی جایی در کنار عقل برای آن قرار داده اند. برای این افراد تفریح جایگاه خود را دارد و کار و تلاش جایگاه خود را. و جالب اینجاست که حس مفرح لذت بردن و احساسات در کار آنها نیز تجلی پیدا میکند. هوش و خلاقیت آنها را افزایش می دهد و نهایتا اینکه آنها را به موفقیت توام با خوشبختی می رساند.
اولین قدم در مدیریت احساسات
یکی از مهمترین مهارتهایی که ما در “کارگاههای تقویت مهارت گفتگوی هم افزا ” می آموزیم شناخت و پذیرش احساسات است. ما یاد می گیریم که در خود، افکار، حالات و احساساتمان بازنگری داشته باشیم و آنها را شناسایی کنیم. شناخت احساسات اولین قدم برای مدیریت و بهره بردن از آن است.
بیایید خود را فریب ندهیم. احساساتمان را بشناسیم آنها را به عنوان آنچه هستند بپذیریم و سپس با هنر عقل و درایت آنها را در جهت ساخت یک زندگی هر چه بهتر هدایت کنیم.
نویسنده: مرضیه فاطمی
دیدگاهها (0)